مشاوره و طراحی سازه



پایان نامه روانشناسی درباره : مداخلات خودتعیین گری

مداخلات خودتعیین گری

اهداف مداخلات خودمختاری میتواند از مهارت های تکی (مثل آموزش انتخاب از میان چند گزینه معین ) تامجموعه های چند مرحله ای پیچیده تر(مثل استفاده از راهکارهای ارتباطی پذیرفته شده برای جلب کمک از بزرگسالان به منظور دستیابی به اهداف فردی ) متغیر باشد. اهداف آموزشی معمول شامل مهارت ها و شیوه های مرتبط با انتخاب کردن ، تصمیم گیری ،‌حل مشکل ، تنظیم هدف ودستیابی به آن ،

 

خویشتن نگری ، خود آگاهی ودرک خود می باشد ( آلگوزین[۱]، ‌برودر[۲]،‌کاروونن[۳] ،‌تست ووود ۲۰۰۱)مداخلات مورد تأیید  تحقیقات ، انتخاب کردن را برای افراد دارای عقب ماندگی ذهنی،‌یا مهارت های حمایتی را برای افرادی که نا توانایی های یادگیری یا عقب ماندگی ذهنی دارند مورد بررسی قرار داده اند (آلگوزین ودیگران،‌۲۰۰۱) مطالعات کمتری اثرات روش های مرتبط با دیگر اجزا ( مثل دستیابی به هدف ) را ارزیابی کرده اند و هنوز تحقیقات زیادی درخصوص اثرات برنامه های خود پیروی جامع (یعنی چند قسمتی ) وجود ندارد.

مراحل خود مختاری (فیلد[۴] و هافمن[۵]، ۱۹۹۶؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) یکی از مثال های برنامه جامعی است که حمایت تجربی را نیز به همراه داشته وبه عنوان یک مداخله بالقوه برای جوانان در معرض ترک تحصیل ، مورد تأیید شورای ملی برای ناتوانی (۲۰۰۴) قرارگرفته است . دانش آموزان و معلمان،‌ طی ۱۸ جلسه با یکدیگر همکاری می کنند تا روش ها ومهارت های مرتبط با شناخت و ارزیابی خود فرد به عنوان اساس طرح ریزی ، عملکرد ویادگیری طی تجربه را بیاموزند .اطلاعات بیشتر در مورد سایر گزینه های آموزشی رامی توان درآثار فیلد ،‌مارتین،‌میلر،‌وارد ، همیر(۱۹۹۸) ،‌برودر ، ووود ،‌تست ،‌کاروونن وآلگوزین (۲۰۰۱) به دست آورد .

شایان توجه است که مفاهیم اصلی زیر بنای خودتعیین گری وابسته به فرهنگ نیستند . وم مربوط بودن ، توانایی واستقلال درمیان خانواده ها وفرهنگ ها مشهود است ( زیمرمان ،‌۲۰۰۲) .اما کاربرد مداخلات خودتعیین گری باید هماهنگ با متون جامعه وخانواده باشد زیرا خانواده ها انتظارات مختلفی برای
نقش های اجتماعی ونقاط عطف رشدی فرزندان خود دارند (کالیانپور[۶]، ‌هری ،‌۱۹۹۹ ؛ ترن بال[۷] ،‌ترن نبال،‌۱۹۹۶؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) به علاوه دانش آموزان اغلب درزمان طرح ریزی برای آینده خود ، تصمیمات ،‌توقعات واهداف خانواده های خود را درنظر می گیرند ( ترنیور[۸]،‌۲۰۰۵) علی رغم اینکه عوامل دانش آموزی مثل سن دانش آموز، پیش بینی کننده های قوی تری برای اتمام مدرسه هستند ، عوامل خانوادگی همچنان پیش بینی کننده های مهمی طی دوره  دبیرستان به شمار می روند . بنابراین ، توجه به اهداف،‌ و متن خانواده باید بخش منسجمی ازهر مداخله ای باشد که درپی حفظ دانش آموز درمدرسه است .

دستور العمل حامی خود تعیین گری

مهارت های لازم برای خود مختاری را می توان واغلب باید به طورآشکار آموزش داد تا نوجوانانی که موفقیت های تحصیلی کمتری را تجربه کرده اند ، به جای اینکه یادگیرندگان واکنشی باشند ، به افرادی مبتکر مبدل شوند (زیمرمان[۹]، ۲۰۰۲) ،‌بنابراین برنامه خود مختاری جامع که مهارت های خاص را به طور مستقیم آموزش می دهد وفرصت  های متعددی را برای  تمرین فراهم می سازد ،‌می تواند مورد نیاز برخی از دانشجویان باشد. این برنامه را می توان به عنوان بخش هایی از برنامه های جلوگیری از ترک تحصیل برای جوانان در معرض خطر به کاربرد یا می توان آن را به رشته های موجود در خصوص مهارت های زندگی، ‌آموزش شغلی یا علوم خانواده / مصرف کننده القا نمود .

علاوه برآن ، فرصت یادگیری اجزای خودپیروی ، دردستور کار کلی وطی سطوح کلاس وجود دارد راهکارهای مرتبط با مدلهای مختلف حل مشکل ،‌تنظیم اهداف عملی ، نظارت براتمام تکالیف وارزیابی نتایج حاصله را می توان درکلاسهای بسیار گنجاند . یکی از مزایای گنجاندن برنامه رشد خود مختاری دردستور کارکلی برای همه » دانش اموزان این است که انجام این کار از بروز مشکل توجه به یک گروه خاص از دانش آموزان ، یایک مداخله خاص که اغلب منجر می شود دانش آموزانی که نیاز بیشتری به یک مداخله دارند آن را رد کنند . جلوگیری می نماید (روسی ،‌۱۹۹۵؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) مربیان می توانند این راهکارها را به عنوان ابزارهایی که هم ازلحاظ آموزشی وهم از نظر فردی برای دانش آموزان سودمند است. تعیین کرده وآموزش دهند (مارتین ودیگران ،‌۲۰۰۳؛‌پالمر[۱۰]،‌وهمیر ، گیپسون[۱۱] ، وآگران ،‌۲۰۰۴؛ و همیرودیگران ،۲۰۰۰؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷)

یکی از نمونه های یک شیوه راهبردی قابل تطبیق برای آموزش حل مشکل خود تنظیم ، مدل یادگیری خود مختار برای آموزش»[۱۲] ( SDLMI )است که دارای قابلیت کاربرد برای دانش آموزان مقاطع ابتدایی وراهنمایی با سطوح توانایی مختلف می باشد . معلمان،‌دانش آموزان را طی سه مرحله آموزشی راهنمایی  می کنند، ‌(الف) تنظیم هدف (ب) اقدام به عمل و (ج) سازگاری با هدف یا طرح . در هر مرحله،‌ دانش آموزان به مجموعه ای از چهار سوال که نشان دهنده مراحل حساس فرآیند حل مشکل است پاسخ
می دهند. برای هر سوال ، اهداف معلم مشخص است . معلمان،‌درهر مرحله براساس نیازهای فردی یادگیرندگان حمایت های آموزشی را فراهم می آورند (برای جزئیات بیشتر ، رجوع کنید به وهمیر و دیگران،‌۲۰۰۰)

دانش آموزان نه تنها باید مهارت های راهبردی که از نظر فردی سودمند هستندرا بیاموزند ، بلکه باید بدانند بزرگسالان ، موفقیت آنها را تحت نظر داشته و آماده اند درهرنقطه ای که دانش آموز دشواری هایی را تجربه میکند از وی پشتیبانی کنند (بنز ودیگران ، ؛‌۲۰۰۰ ،‌دان ، چمبرز[۱۳] وربون[۱۴] ،‌۲۰۰۴ ؛ کورترینگ وبرازیل ،‌۱۹۹۹ ؛ روسی ، ۱۹۹۵؛ سینکلر ، کریستنسون ،‌ اولو[۱۵]،‌هرلی ۱۹۹۸؛ به نقل از ایسن مان،۲۰۰۷) ایجاد رابطه با بزرگسالان در مداخلات اتمام مدرسه نقش مهمی دارد. اما ترغیب خودپیروی به معنای محافظت ازدانش آموز دربرابر شکست نیست . بلکه مستم این است که بزرگترها فرصت های ساختار
یافته ای را برای دانش آموزان فراهم کنند تا ریسک کرده واز اشتباهات خود چیزی بیاموزند .باید به دانش آموزان اجازه داده شود تا انتخاب هایی را که از نظر فردی معنا دار هستند را در فرآیند های مربوط به مدرسه اعمال دارند تا پیامدهای اعمالی را که انتخاب می کنند تجربه کنند. درارزیابی و تنظیم انتخاب ها واعمال خود راهنمایی هایی دریافت دارند ، و برای کسب موفقیت فرصت های بیشتری به دست آورند. وقتی مربیان بدین گونه حامی استقلال باشند، ‌نظم دهی معین وانگیزش درونی دانش آموزان افزایش پیداکرده وآنان ارزش فرآیند های مربوط به مدرسه را درونی سازی می کنند ( هاردر وریو ، ۲۰۰۳؛ لاگاردیا[۱۶] ورایان ،‌۲۰۰۲).

معلمان می توانند حامی استقلال باشند بدین نحو که ازعقاید واعمال دانش آموزان گزینش هایی به عمل آورند ،‌به احساسات دانش آموزان اعتنا کنند ، اهداف درنظر دانش آموزان را در فعالیت های آنان بگنجانند،‌تکالیف چالش برانگیز اصلاح کننده ارائه دهند، رهنمودها وساختارهایی رامطرح سازند که دلایل فعالیت هاورفتارهای خاص را مورد توجه قرار می دهند . وکاربرد وابستگی های  خارجی همچون اهداف تحمیلی معلمان یا قیاس های اجتماعی را به حداقل برسانند ( هاردر وریو ۲۰۰۳؛‌لاگاردیا ورایان ، ۲۰۰۲) این شیوه ها وروش های دیگر در ذیل مشخص شده اند که همانند اهداف عاطفی یک دستور کار تشدید یافته  »برای نوجوانان است :‌

  • شرکت فعال ، ریسک کردن و بازتاب بیشتر دانش آموز.
  • تأکید بیشتر بر رشد مسئولیت پذیری اجتماعی ومهارت های همکاری درمیان دانش آموزان
  • تأکید بیشتر بر حمایت از حس توانایی فردی و تقویت عزت نفس اجتماعی وتحصیلی
  • حمایت اجتماعی بیشتر از موفقیت دانش آموز
  • آموزش متمرکز وهمه جانبه بیشتر با مورد هدف قرار دادن نقاط حساس نیاز؛ این پیشرفت به دقت تحت نظر است (الیس ،۱۹۹۸)

مطالعات فراوانی متذکر شده اند که جدایی از مدرسه ازهمان سالهای ابتدایی آغاز می شود (دال[۱۷] و هس[۱۸]،‌۲۰۰۱) بنابراین فعالیت هایی که موجب رشد خود مختاری می شود ، همانطور که طی سال هایی که مشارکت در مدرسه در معرض خطر قراردارد، مثل انتقال به مقطع راهنمایی ودبیرستان ،فراهم می شود، باید طی سالهای اولیه مدرسه درکلاسها ومدارس موجود باشد . انتقال از مقطع راهنمایی به دبیرستان می تواند به گونه ای خاص بحرانی باشد . دراین مقطع،‌هم قصد دانش آموزان به اتمام مدرسه وهم ضروریات بیرونی برای حضور اجباری درمدرسه می تواند برانگیخته شود.لن و لنسیر[۱۹] (۲۰۰۳) درتحلیل خود از پرسشنامه طولی تحصیلی ملی» (NELS)[20] دریافتند دانش آموزانی که بین سالهای دهم ودوازدهم ترک تحصیل کردند، ‌عملکرد تحصیلی پایین تری نسبت به همسالان خود درکلاس هشتم نشان دادند – این موضوع خیلی جای شگفتی نیست . اما دیگر عوامل پیش بینی کننده ترک تحصیل (مثل تصور از مدرسه ، انگیزش درکار کلاسی)دراین نقطه ،‌مشابه هستند متأسفانه از کلاس دهم به بالاتر ،‌همان دانش آموزان نمرات کمتری در روابط خود با معلمان ،‌تصور از مدرسه ، انگیزش درکارهای کلاسی و شرکت درفعالیت های مدرسه داشتند . ملاحظات خودپیروی باید زود شروع شوند تا از وخامت دروضعیت عملکرد ، انگیزش و مشارکت جلوگیری به عمل آید.

[۱] .Algozzine.

[۲] .Browder.

[۳] .Karvonen.

[۴] .Field.

[۵] .Hoffiman.

[۶] .Kalyanpur.

[۷] .Turnbull.

[۸] .Trainor.

[۹] .Zimmerman.

[۱۰] .Palmer.

[۱۱] .Gipson.

[۱۲] .Self – Determination Learning model for Instruction.

[۱۳] .Chambers.

[۱۴] .Rabren.

[۱۵] .Evelo.

[۱۶] .Laguardia.

[۱۷] .Doll.

[۱۸] .Hess.

 


پایان نامه روانشناسی درباره : ترک تحصیل و عوامل مربوط به آن

ترک تحصیل و عوامل مربوط به آن

به منظور روشن شدن نقش واهمیت تحصیل وعوامل موثر برآن ، پژوهشگران ونویسندگان درگزارش پژوهشها ونوشته های خود به عوامل مختلفی اشاره کرده اند؛  ولی قبل از پرداختن به آنها ، برای اینکه مفهوم پیشرفت تحصیلی روشن تر شود،‌ابتدا به مفهوم افت تحصیلی که اصطلاحی درمقابل آن به شمار

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

می رود ،‌پرداخته می شود

عوامل موثر برافت تحصیلی

عوامل فردی

از جمله عواملی که نقش بسیار مهم وکلیدی درپیشرفت تحصیلی دانش آموزان دارد ، عوامل فردی است. مگدال (۱۹۹۸)،‌این عوامل را چنین فهرست کرده است :

الف ) مفهوم خودضعیف واحساس کنترل اندک

دانش آموزانی که ترک تحصیل می کنند،‌و به نوعی دچار افت تحصیلی بوده اند ، مفهوم خود ضعیف تری نسبت به همسالانشان دارند که در مدرسه باقی می مانند وتحصیل را ادامه میدهند وهمچنین این گروه بر این عقیده اند که بر سرنوشتشان کنترل اندکی دارند (اکستروم و همکاران[۱] ،‌۱۹۸۶)

سول و همکاران[۲] (۱۹۸۱) ، این گروه از دانش آموزان ،‌یعنی گروهی که ترک تحصیل کرده وبه نوعی دچار افت تحصیلی بوده اند ، احساس کفایت و سودمندی ومسؤولیت کمتری دارند .

ب ) احساس بیگانگی ازمدرسه

احساس دانش آموزان به مدرسه ،‌خود به عنوان خانه دوم آنها نقش بسیار مهمی درموفقیت وشکست آنها دارد. دانش آموزانی که دچار افت تحصیلی شده وترک تحصیل کرده اند،‌رضایتمندی کمتر،‌تلاش کمتر، شرکت کمتر درفعالیتهای فوق برنامه ،‌نگرش مثبت تر نسبت به کاردرمقایسه با مدرسه واشتیاق کمتر به تحصیلات بعد ازدبیرستان گزارش کرده اند ، (اکستروم ،‌۱۹۸۶)

ماهان وجوهانسون[۳] ، (۱۹۸۶)چنین بیان می دارند که این گروه از دانش آموزان ،‌احساس قوی تعلق به مدرسه نشان نمی دهند و به مدرسه علاقمند نیستند.

ج) مشکلات رفتاری

از جمله عوامل فردی که نقش بسیار مهمی درموفقیت ویا شکست تحصیلی دانش آموزان دارد، ‌اختلالات و مشکلات رفتاری آنها است . اکستروم (۱۹۸۶)، دراین زمینه چنین بیان می دارد که ترک تحصیل کرده ها ، آنهایی هستند که درورود به کلاسهای درس تاخیر دارند،‌بیشتر غیبت دارند وکلاس راترک می کنند و آنها اغلب تنبیه واز کلاس اخراج می شوند .

کودکان ابتدایی که به شدت پرخاشگر هستند، احتمال کمتری دارد که از دبیرستان فارغ التحصیل شوند یا وارددانشگاه شوند و دانش آموزان ۱۸-۱۷ ساله ای که بیش فعالند ، بیشتر احتمال دارد که ضعف تحصیلی داشته، دریک مدرسه ویژه حضور یابند یا ترک تحصیل کنند (لامبرت[۴] ۱۹۸۸)

د) مصرف مواد مخدر

بدون شک اعتیاد و وابستگی به مواد از جمله عوامل مهم وموثر بر پیشرفت تحصیلی ویا شکست تحصیلی افراد است . لامبرت (۱۹۸۸)، چنین بیان میدارد که نوجوانانی که از مواد مخدر والکل استفاده
می کنند،‌کمتر احتمال دارد که دبیرستان را تمام کنند و درتحصیل موفق باشند.

ه )سبک یادگیری ناکارآمد

بدون شک آگاهی به فنون وروشهای صحیح مطالعه ویادگیری،‌نقش بسیار مهمی در یادگیری وپیشرفت تحصیلی دارد. لذا توجه به این مسأله مهم وتلاش در جهت آشنایی با شیوه های صحیح یادگیری ومطالعه بسیار مهم وکلیدی است .

گادواوگریگز[۵] (۱۹۸۵) ،‌درزمینه آن گروه از دانش آموزانی که در این مورد مشکل دارند چنین بیان
می دارد که ، دانش آموزانی که ترک تحصیل می کنند، آنهایی هستند که در موقعیتهای یادگیری و در زمانی که به تنهایی کار می کنند، عملکرد خوبی ندارند،‌آنها تمایل به سمت مراجع قدرت علمی داشته و بیشتر کمک معلم را ترجیح می دهند وگاه درمقابل دریافت کمک از سایر بزرگسالان مقاومت نشان
می دهند. آنها همچنین،‌یک محیط یادگیری متنوع را ترجیح می دهند که شامل سبکهای آموزش بینایی ، شنیداری ، لامسه وحرکتی باشد.

و)مشکلات درسی دردوران ابتدایی وراهنمایی

مشکلات تحصیلی دردوران ابتدایی وراهنمایی نقش بسیارمهمی درموفقیت ویا شکست تحصیلی دردوره متوسطه را دارد،‌دانش آموزانی که دردوران قبل از متوسطه به نوعی وبنا به دلایل مختلف دچار مشکلات وشکست درتحصیل می شوند وبه نوعی مارک شکست خورده،‌به وی زده می شود،‌بدون شک دردوران متوسطه ، احتمال اینکه در تحصیل با شکست مواجه شوند بسیارزیاد است چراکه عملکرد تحصیلی ضعیف دراین دوران منجر به ناامیدی وعدم تشویق درونی ،‌درنتیجه ترک تحصیل می شود(اکستروم ،‌۱۹۸۶وگادوا وگریکز ، ۱۹۸۵)

عوامل مربوط به خانواده

از جمله عوامل مهمی که پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را تحت تاثیر قرار می دهد وبعنوان اولین و مهمترین عامل می توان از آن نام برد، جو وفضای حاکم بر برخانواده است .مگدال (۱۹۹۸)،‌این عامل را در موارد زیرخلاصه می کنند:

الف) وضعیت اجتماعی  اقتصادی پایین

برطبق یک گزارش ازکمیسیون بین المللی کودک (۱۹۹۱)،‌نوجوانان از خانواده های کم درآمد، بیشتر احتمال دارد که در مهارتهای اساسی آموزش ، مشکل پیداکنند، آنها درخطرسلامت و تغذیه ، ضعیف تر قرار دارند ،خانواده های فقیر بیشتر احتمال دارد که درمحدوده مدارس ضعیف زندگی کنند، مدارسی که ازامکانات کمتری برای ارائه خدمات به دانش آموزان برخوردارند. نوجوانان خانواده های کم درآمد احتمال بیشتری دارد که با این نوع مدارس سروکار داشته باشند، که این مسأله درصورتی که برای مدتی طولانی باشد برتحصیل وپیشرفت تحصیلی آنها تأثیر سوء می گذارد (Ncc[6]،۱۹۹۱).

ب) اقلیتهای قومی ونژادی

بدون شک حضور در محیطی که به نوعی با خصوصیات و ویژگیهای فرد مغایرت داشته باشد نقش بسیار مهمی در سلامت روحی و روانی ،‌ودرنتیجه موفقیت و یا شکست وی در زمینه های مختلف خواهد داشت .

مواجهه این گروه از دانش آموزان با تبعیض وپیشداوری درمدرسه وگاه تضاد ومغایرت بین ارزشهای خانوادگی وسیستم ارزشی مدرسه نقش بسیار مهمی دراین زمینه دارد .

ج ) خانواده تک والدی یا داشتن ناپدری ونامادری

حضور پدر ومادر ،‌ نقش بسیار مهمی در سلامت روحی وروانی فرزندان دارد. چرا که مهر ومحبت پدر و مادر ، تامین کننده این سلامت است .

ساختار خانواده ، برغیبت و مشکلات رفتاری فرزندان در مدرسه تأثیر بسیار دارد و نوجوانانی که در
خانواده های تک والدی یا دارای ناپدری ونامادری هستند، نمرات کمتری نسبت به نوجوانانی دارند که هردووالدینشان درخانه حضور دارند (دورنبوش و همکاران[۷] ،۱۹۸۵و۱۹۸۷)

د) اشتغال واستخدام مادر

اشتغال مادر مصادف است با حضور کمتر وی درخانه ودرنتیجه ارتباط ضعیفتر واین نقش بسیارمهمی در سلامت روحی وروانی کودک ودرنتیجه موفقیت ویا شکست تحصیلی وی دارد .

برخی از مطالعات نشان داده اند که زمانیکه مادر بصورت تمام وقت به کار اشتغال دارد بعضی از کودکانشان( درهمه سنین ، ازپیش دبستانی تا دبیرستان) عملکرد خوبی درمدرسه ندارد (بیداروبروکس–گان[۸] ،۱۹۹۱).

 

ه) اشتیاق و انتظارات سطح پایین والدین

رابطه والدین با فرزندان واختصاص دادن زمانهایی درروز به آنها وعلاقه و اشتیاق آنها به تحصیل ودرس فرزندان ، نقش بسیار مهمی درموفقیت تحصیلی آنهادارد.

زمانیکه والدین استانداردهای سطح بالایی درتحصیل فرزندان خود تعیین می کنند،‌فرزندان سخت تر تلاش می کنند و درنتیجه پیشرفت تحصیلی اشان را افزایش می دهد(ناتریلو ومکدیل[۹] ،۱۹۸۶)

دیویس وکاندل[۱۰] (۱۹۸۱)، دراین زمینه چنین بیان می دارند که اشتیاق و آرزوی زیادتر‌،بویژه برای نوجوانان با زمینه ، اجتماعی- اقتصادی پایین اهمیت دارد. والدینی که اشتیاق زیاد دارند،‌تاثیر زیادی روی کودکان می گذارند ،‌بطوریکه ،‌کودکان را قادر می سازد که بر سایر مشکلات غلبه کنند

زمانیکه والدین انتظار بالایی درمورد ادامه تحصیل فرزندان ،‌ بعد ازدبیرستان،‌ابزار می کنند،‌احتمال بیشتری دارد که فرزندان برای ادامه تحصیل تلاش کنند(کانکلین ودایلی،[۱۱] ۱۹۸۱)

و) سبک والدینی (سخت گیر/آسانگیر)

تاثیرات منفی طبقه ی اجتماعی – اقتصادی پایین یا خانواده تک والدی بر پیشرفت تحصیلی درمدرسه تا حد زیادی ، به ویژگیهای رابطه ی والد – فرزند ، دراین گونه خانواده ها بستگی دارد. انضباط والدین ، کنترل ، نظارت ، نگرانی ،‌مراقبت ، تشویق،‌و ثبات همه جنبه هایی از رابطه والد –کودک هستند که با پیشرفت تحصیلی نوجوانان ارتباط دارد سبک والدینی مقتدرانه، که ویژگیهای آن عبارتند از :گرمی ، علاقه ، مراقبت ،‌توجه ونگرانی همراه با وجود قوانین و محدودیتهای واضع وآشکار،‌تاثیر مثبتی بر روی نمرات فرزندان دارد. والدینی که بیش از حد آسان گیر یا بیش از حد سخت گیر هستند،‌تاثیر منفی بر روی نمرات فرزندان خود می گذارند (درونبوش ،‌۱۹۸۷)

ز) نظارت ضعیف والدین

نوجوانی وجوانی ، ازجمله دوره هایی اززندگی است که نظارت وتوجه والدین تاثیر بسیار مهمی در پیشرفت تحصیلی آنها دارد .اکسترم (۱۹۸۶)دراین زمینه چنین بیان می دارد که ترک تحصیل کرده های دبیرستان گزارش می کنند که نظارت والدینی کمی برفعالیتهای آنها وجود داشته و رابطه ی آنها با والدین کم بوده است .

ح) ارتباط اندک والدین بامدرسه

ارتباط نزدیک خانواده بامدرسه ومشارکت والدین در مدرسه درطول سال تحصیلی،‌نشانگر توجه وبهایی است که والدین به فرزندان خود می دهندو این دررشد وشکوفایی فرزندان آنها بسیار مهم وموثر است .

زمانیکه والدین درجلسات مدرسه وآموزش خانواده شرکت کنند،‌به انجام تکالیف فرزندان،‌کمک کنند، فرزندان را درحال ورزش وسایرفعالیتها مشاهده کنند،‌عملکرد فرزندانشان درمدرسه بهبود خواهد یافت . مشارکت والدین ، یک پیش بینی کننده قوی برای موفقیت تحصیلی دانش آموز،‌علی رغم نژاد ، میزان تحصیلات ،‌ساختار خانواده و جنسیت است (بوگن اشتاینر[۱۲] ۱۹۹۷)

عوامل مربوط به همسالان

بدون شک همسالان نقش بسیار مهمی درسرنوشت نوجوانان وجوانان ایفا می کنند و حتی می توان گفت نوجوانان وجوانان بیشترین تاثیر را از گروه همسالان خود می پذیرند،‌لذا فاکتورهای همسالان نیز نقش بسیارمهمی درپیشرفت تحصیلی دانش آموزان دارد که باید به آن توجه شود. مگدال (۱۹۹۸)، این عوامل را چنین فهرست می کند :‌

الف) نداشتن دوست

ازجمله نیازهای انسان ، که متخصصان زیادی به آن توجه کرده اند،‌نیاز به دوست داشتن ، دوست داشته شدن – بخصوص دردوران نوجوانی وجوانی – است . پذیرفته شدن در جمع دوستان وهمراهی با آنها نقش بسیار مهمی درسلامت روحی وروانی فرزندان دارد اکستروم (۱۹۸۶)، دراهمیت این مساله چنین بیان می دارد افرادی که ترک تحصیل می کنند،نمره کمی در میزان محبوبیت به خود می دهند

نوجوانان محبوب،‌ازجمله افرادی هستند که بیشتر احتمال دارد،‌ دوران دبیرستان را سپری کنند ووارد دانشگاه شوند (لامبرت ،‌۱۹۸۸)

 

ب) داشتن دوستانی که مشکل تحصیلی دارند

دوستان دانش آموزان دبیرستانی که ترک تحصیل می کنند، ‌بیشتر از سایرین غیبت می کنند، نمرات کمتری دارند ونگرش مثبت ‌آنها نسبت به مدرسه ضعیف است ، آنها از محبوبیت کمتری درگروه برخوردارند وکمتر احتمال دارد که برای ورود به دانشگاه برنامه ریزی کنند(اکستروم،‌۱۹۸۶) ماهان و جوهانسون (۱۹۸۳)،‌دراین رابطه می گویند: با این حال اگرافراد ترک تحصیل کرده به ارتباط با دوستانی که درمدرسه باقی مانده اند ، ادامه دهند این دوستان ممکن است ، حمایت اضافی برای بازگشت آنها به مدرسه را فراهم کنند .

ج) دوستانی که نگرش منفی نسبت به تحصیل دارند

نگرش واشتیاق همسالان (مارجوی بانکس[۱۳] ،۱۹۸۵) وانتظارت واستانداردهای همسالان (ناتریلو و مکدیل، ‌۱۹۸۶) برتلاش دانش آموزان وپیشرفت آنها درمدرسه تاثیر می گذارد.

گرچه نفوذ وتاثیر همسالان عامل مهمی دربرخی از جوانب پیشرفت تحصیلی است ، لیکن تاثیر والدین، بربرخی جنبه های دیگر بسیار مهمتر است (دیویس وکاندل،‌۱۹۸۱) والدین ، تاثیر بیشتری بر برنامه ریزی برای آینده تحصیلی، نسبت به همسالان دارند ولی همسالان ،‌تاثیر بیشتری برنگرش دانش آموزان درحین ورود به مدرسه وزمانی که صرف انجام تکالیف منزل می کند، ‌دارند (استنبرگ وبرون[۱۴] (۱۹۸۹) .

عوامل مربوط به مدرسه

مدرسه، بعنوان خانه ی دوم ، نقش بسیار مهمی در پیشرفت ویا شکست تحصیلی نوجوانان وجوانان دارد و توجه  به آن بسیار حائز اهمیت است ،‌مگدال (۱۹۹۸) این عوامل را چنین فهرست می کند:

الف) معلمان ناکار آمد

معلمان کارآمد وتوانا ، دانش آموزان خودرا دوست دارند، مشارکت  در یادگیری را تشویق می کنند، از دانش آموزان خود انتظارت بالا دارند (ادمانز[۱۵]  به نقل از گود و وینستین[۱۶] ،‌۱۹۸۶) بسیار با دانش آموزان خود ارتباط دارندوبا آنها  آمیخته اند و بسیار درگیر دانش آموزان خود هستند. (NCC، ۱۹۹۱)

تجربه وآموزش بیشتر به خودی خود (به تنهایی) مساوی با تدریس مؤثر و کار آمدنیست بلکه وجود فرصتهایی برای معلمان که به صورت دوره های آموزش ، مهارتهای خودرا ارتقا بخشند ، به نظر حیاتی وضروری است (بویر[۱۷] ۱۹۸۳، اسپادی[۱۸] ،۱۹۷۶) همچنین ، درجای دیگر از این گزارش ، بحث شده است که مؤثرترین راه برای انجام کارآمد کردن معلمان ،‌تشویق معلمان به یادگیری تغییرات (اصلاحات ، تجدید نظر درشیوه های تدریس) ومشارکت دادن عقاید واستراتژیهای تدریس معلمان با یکدیگر وبا متخصصان
می باشد.

ب) برنامه ی درسی غیر قابل انعطاف

دستورالعملی به حد کافی منعطف است که متناسب با انواع مختلف سبکهای یادگیری باشد واز ناامیدی وترک تحصیل پیشگیری می کند (گادوا وگریگز،‌۱۹۸۵) .

برنامه ی درسی باید متناسب با زمینه ارزشها  تجارب نژادی و طبقاتی مختلف اجتماعی دانش آموز باشد تا از احساس بیگانگی  اینگونه دانش آموزان جلوگیری کند و اگر مدرسه فرصت مشارکت دانش آموزان درتصمیم گیری را فراهم کند،دانش آموزان احساس رضایت بیشتری از مدرسه خواهند داشت و نمره های بالا کسب خواهند کرد(اپستین[۱۹] ،‌۱۹۸۳)

ج) فقدان خدمات مشاوره ای برای دانش اموزان درمعرض خطر

وجود مشاور و استفاده از آن درتمام دوران تحصیلی بخصوص دردوران نوجوانی وجوانی ضرورتی اجتناب ناپذیراست. وجود فردی که با درایت و علم کافی،‌درمواقع خطر بتواند،‌ دانش‌آموزان را خوب درک کند و به آنها به خوبی کمک کند . ماهان وجوهانسون (۱۹۸۳) دراین زمینه چنین بیان می دارند که وقتی که دانش آموزان در صدد هستند که ازمدرسه ترک تحصیل کنند،‌در دسترس بودن ‌مشاور ودادن اطلاعات و
آگاهی های لازم به آنها می تواند،‌ وضعیت راتغییر می دهد .

 

د) تغییر مدرسه

تغییر مدرسه استرس آمیز است و ممکن است،‌باعث مشکلات موقت یا طولانی مدت در عملکرد تحصیلی شود. زمانیکه دانش آموزان وارد مدرسه ‌راهنمایی یا دبیرستان می شوند،‌درخطر گرفتن  نمرات پایین وکاهش مشارکت در فعالیتهای مدرسه قرارمی گیرند .(سیمانز[۲۰] وهمکاران ۱۹۸۷)

دانش آموزانی که به کرات مدرسه خودرا تغییر می دهند،‌بیشتر احتمال دارد که در دبیرستان ترک تحصیل کنند وکمتر احتمال دارد که وارد دانشگاه شوند (لامبرت ،‌۱۹۸۸)

ه) حمایت اجرایی (مدیریتی ) ضعیف

مدیریت خوب  وکارا ،‌مصادف است با رضایت کارکنان وموفقیت موسسه.

مدیرخوب مدیری است که حامی معلمان است ، معلمان را درتصمیم گیریها وبرنامه ریزیها دخالت
می دهد (بویر ،‌۱۹۸۳).

درمطالعه ای درمورد ترک تحصیل کرده ها ،‌این نتیجه بدست آمد که ،‌میزان بیشتر ترک تحصیل
کرده ها در نواحی بزرگتر بوده ،‌این مطالعه ، وسعت ناحیه یا منطقه رامهمترین پیش بینی کننده میزان ترک تحصیل تشخیص داد(CFSOSP[21] 1986)

ح) مشارکت اندک ، درفعالیتهای فوق برنامه

ترک تحصیل کرده های دبیرستان گزارش کرده اند که درفعالیتهای فوق برنامه شرکت کمی داشته اند
( اکستروم، ۱۹۸۶)

درمدارس کوچک ، مشارکت دانش آموزان بیشتر است ، وبرفرد فرد دانش آموزان  فشار بیشتری جهت مشارکت درفعالیتهای فوق برنامه وجود دارد. دانش آموزان دراین مدارس از چالشها و فرصتهای رشدی این فعالیتهاسود می برند . درمدارس  بزرگتر ،‌ دانش آموزان کمتری درفعالیتها شرکت می کنند ودانش آموزانی که احساس بیگانگی از مدرسه دارند،‌احتمال دارد که فعالیتهای فوق برنامه را رها کنند( بارکر و گامپ[۲۲] ۱۹۶۴)

ط) جومنفی مدرسه

فقدان محیط کلاسی منظم ، فقدان احساس امنیت ، از مهمترین عوامل وعناصر در جو منفی مدرسه هستند (ادمانز ،‌به نقل ازگود و وینستین ،‌۱۹۸۶).

ی ) عدم مشارکت والدین

مشارکت والدین در مدرسه – که دامنه ی آن از دیدن کلاس برای نظارت برآن ،‌ارزیابی متون کتابها وارزیابی کارکنان مدرسه است .منجر به بهبود ارتباط مدرسه و خانه می شود .ارتباط بهتر مدرسه وخانه ،‌والدین را آگاه نگه می داردو آنها را مطلع می کند که چگونه به فرزندانشان کمک کنند تا موفق شوند (MAC[23]، ۱۹۸۸) و نتیجه ی این ارتباط مناسب مدرسه وخانه ،‌بهبود پیشرفت تحصیلی و نگرش آنها نسبت به مدرسه  می باشد .( همه به نقل از کشاورز، باغبان و فاتحی زاده ، ۱۳۸۲)

عوامل مربوط به کار

مگدال (۱۹۸۸) ،‌در باب عوامل کار مؤثر بر پیشرفت تحصیلی این عوامل را مطرح می کند :

الف )اشتغال زودبهنگام کار

دانش آموزانی که کار می کنند،‌ممکن است ترک تحصیل کنند یا اشتیاق کمتری به ادامه تحصیل بعداز دبیرستان داشته باشند (اکستروم ،‌۱۹۸۶، استینبرگ ،‌۱۹۸۹)

اکستروم وهمکارنش (۱۹۸۶) دریافتند که ۲۷% درصد از پسرانی که ترک تحصیل کرده اند ، علت ترک تحصیل را اشتغال به کار  ذکر کرده اند و ۱۴%  نیز وظیفه ، به منظور حمایت از خانواده را علت اصلی این امر می دانستند .

ب) ساعات طولانی کار

کار نیمه وقت ، تا حدی مزایایی برای نوجوانان دارد ،‌اما اشتغال به کار ممکن است ،‌مشکلاتی برای دانش آموزان مقطع متوسطه ای که ساعات کا رآنها طولانی است ایجاد کند . ساعات کار طولانی ، می تواند ، منجر به غیبت بیشتر در مدرسه ، صرف وقت کمتر برای انجام تکالیف منزل،‌انتخاب کلاسهای ساده تر ،‌تقلب درامتحانات وانتظار کمتر از معلمان شود (استینبرگ ،‌وهمکاران ، ۱۹۸۹)

عوامل مربوط به جامعه

مگدال (۱۹۹۸)، عوامل مربوط به جامعه مؤثر بر تحصیل را چنین ذکر می کند :‌

الف ) طبقه اجتماعی  اقتصادی پایین

دانش آموزان،‌درجوامعی که میزان رفاه آنها بالا بوده واشتغال به کار درحین تحصیل ندارند ،‌کمتر علاقمند به مدرسه هستند (نت[۲۴]  ۱۹۹۰)

ب) فقدان منابع و امکانات جامعه

به نظر می رسد مقدار پولی که توسط دولت صرف آموزش و پرورش می شود،‌با سودمندی وکارآیی آموزش و پرورش ارتباط داشته باشد،‌اما این ارتباط نا آشکار است . سرمایه گذاری نا کافی ممکن است مانع جذب واستخدام معلمان مجرب وسطح بالا ونگهداری کتب مرجع وسایر موادبرنامه درسی شود ( NCC،‌ ۱۹۹۱)

مداخلات خودتعیین گری :‌پایه ریزی برای اتمام مدرسه

هدف این بحث عبارتست از (الف) آشکار نمودن پیوندهای بین خودمختاری واتمام مدرسه که گذرگاهی است به سوی اشتغال وتحصیلات پس از مدرسه ، و (ب) نشان دادن اهمیت مداخلات خودتعیین گری به عنوان ابزارهایی اساسی در تلاش مدارس برای کمک به جوانان دارای یا بدون ناتوانی به منظور باقی ماندن در مدرسه ، وقتی مدارس رشد خودتعیین گری را بهبود بخشند ، می توانند به تمام دانش آموزان کمک کنندتا امتیازات رشدی محافظتی که احتمال ترک تحصیل آنهارا کاهش می دهد را گرد آوری کنند. همچنین برای دانش آموزانی که در معرض خطر به اتمام نرساندن مدرسه به سر می برند و کسانی که دردیگر برنامه های تحصیلی ثبت نام کرده اند ، آموزش مهارت های خودپیروی می تواندبه منزله فعالیت های پیگیرانه موثری صورت گیرد که هدف آنها ، کاهش درگیری دانش آموزان در رفتارهای پرخطر و تغییر شرایط به نفع  پایداری آنها در مدرسه است . تمرکز بر مداخله هایی که موجب ترغیب اتمام مدرسه ( نه فقط جلوگیری از ترک تحصیل) می شود، همسو با این تفکر رایج است که کلید حل مشکل ترک تحصیل،‌شرکت دادن دانش آموزان درفرآیند های مربوط به مدرسه می باشد . مداخلات اتمام مدرسه ، با آموزش مهارت های لازم برای موفقیت تحصیلی،‌برقراری روابط معنا دار واداره محیط مدرسه به صورتی که هماهنگی دانش آموز – مدرسه تقویت شود ، نقطه نظری خط دهنده پیدا می کنند( کریستنسون[۲۵] ، سینکلر[۲۶]، لهر[۲۷] وگادبر[۲۸] ،‌۲۰۰۱)

علی رغم اینکه مطالعات  تجربی اندکی درخصوص اثرات مداخلات اتمام مدرسه یا ترک تحصیل وجود دارد،‌به نظر می رسد امیدوار کننده ترین برنامه ها،‌با توجه به عوامل جایگزین شونده درزندگی پیچیده دانش آموزان مشارکت آنها در مدرسه را بهبود می بخشند (لهر، ‌هانسن[۲۹]، ‌سینکلروکریستنسون ،‌۲۰۰۳).

مربیان نمی توانند جایگاه یک دانش آموز را به عنوان فردی که ناتوانایی هایی دارد یا از خانواده ای کم درآمد یا آفریقایی – آمریکایی ،‌اسپانیایی یا بومی آمریکا است – تمامی عواملی که با سطوح بالای ترک تحصیل است – را تحت تأثیر قرار دهند .مربیان می توانند بر متغیرهای مربوط به درگیری دانش آموز درتحصیل موثر واقع شوند که این متغیرها نیز جایگاه ترک تحصیل همچون آرمان های تحصیلی پایین ،‌سطوح موفقیت پایین ، نگرش منفی نسبت به مدرسه و نامربوط دانستن مدرسه را پیش بینی می کنند. علاوه براین ، مدارس می توانند کارآیی مداخلات را افزایش دهند. بدین گونه که آنها را به گونه ای طراحی کنند که به جای مورد هدف  قرار دادن عوامل فردی درمیان عوامل بسیاری که منجر به ترک تحصیل دانش آموز می شود،‌عوامل متعدد مربوط به متن جامعه ، مدرسه وخانه دانش آموز را مورد توجه قرار دهد (لهرودیگران، ۲۰۰۳؛‌پریوات[۳۰] وکلی، ۲۰۰۳ ؛ روسی[۳۱] ، ۱۹۹۵؛ به نقل از ایسن مان،۲۰۰۷)

بررسی دقیق برنامه های موفق در پیشگیری از ترک تحصیل نشان می دهد که چهار عنصر ، مشارکت دانش آموز درمدرسه را تأیید می کند : الف) تجربه موفقیت تحصیلی (ب) این تصور که بزرگسالان درمدرسه مراقب آنها هستند ،‌(ج) دریافت پشتیبانی برای مدیریت مسائل فردی ،‌و(د) ارتباط آنچه در مدرسه انجام
می دهند با اهداف مهم فردی ( مک پارتلند[۳۲] ، ۱۹۹۴).

این عناصر اساس محکمی درنظریه مورد تأیید تحقیقات دارند . نظریه خودتعیین گری (دسی ، والراند، پلیتر وریان ،‌۱۹۹۱) ، نقش انگیزش خود پیرو و شایستگی ادراک شده دانش آموزان که بر موفقیت ورفتارهای تحصیلی آنان تأثیر می گذارد را مورد توجه  قرارداده است . این نظریه همچنین توضیح می دهد که رفتارهای بزرگسالان – به ویژه رفتارهایی که بیشتر حمایت کننده استقلال روبه رشد دانش آموز است تا آنهایی که بیشتر کنترل کننده هستند – تصور آنان از توانایی خود و ایجاد انگیزش خود مختار راتحت تأثیر قرار می دهد . دانش آموزانی که احساس توانا بودن دارند ، خود را قادر به انجام مطلوب تکالیف چالش برانگیز و دارنده ابزارهای مناسب برای راه اندازی ونظم دادن به رفتارهای خود می دانند،‌انگیزش خودپیرو از ‌توانایی که فرد درانجام یک تکلیف وآزادی ادراکی درتعریف وانتخاب تکلیف احساس می کند »‌ناشی می شود (وسیت[۳۳] ، وونگ ف‌سروانتس ، کریک ، کریل ،‌۲۰۰۱ ، ص ۱۱۱)

براساس نظریه خود تعیین گری،‌انگیزش خودپیرو شامل انگیزش درونی (من کاری را انجام می دهم چون ازآن لذت می برم ) و تنظیم شناسایی شده ( من کاری را انجام می دهم چون به من کمک می کند به یک هدف فردی برسم ) می شود. شکل های خود مختار درتضاد با تنظیم درون فکن یا بیرونی ( من این کار را انجام می دهم فقط به خاطر اینکه مجبورم ) و فقدان انگیزش (هیچ هدفی درآن نمی بینم ونمی توانم این فعالیت را کنترل کنم ) –شکایت معمول دانش آموزانی که تصمیم می گیرند مدرسه را به اتمام نرسانند،
می باشد (کورترینگ[۳۴]، وبرازیل[۳۵] ،‌۱۹۹۹،‌لیختن اشتاین[۳۶] ، ۱۹۹۳؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷)

سطح شایستگی ادراک شده وانگیزش دانش آموزان می تواند هم میل آنها به ترک تحصیل و هم جایگاه بعدی آنهارا پیش بینی نماید . والراند، فورتیر وگای(۱۹۹۷) ،‌نظریه خود تعیین گری را دریک مدل انگیزشی از پایداری وبا نمونه بزرگی ازدانش آموزان شهری کلاس نهم ودهم به کاربردند .

آنهادریافتند دانش آموزانی که نشان دادند معلمان ، والدین ومدیران آنها به شیوه ای مستقل وحمایتی عمل کردند، درخصوص خودمختاری وتوانایی خود مثبت تر فکر می کردند و سطوح بالاتری از انگیزش خودپیرو داشتند . به همین ترتیب ،‌دانش آموزان دارای انگیزش خودپیرو بیشتر احتمال داشت که مایل به ماندن درمدرسه باشند . ودرنهایت هم این کار را انجام دادند ، برخلاف آنها، همسالان دارای انگیزش خود پیرو پایین تر ، قصد ترک تحصیل آنها بعداً‌عملی شد . هاردر وریو (۲۰۰۳) درمطالعه  خود ازدانش آموزان روستایی نیز تأییدی بر مدل انگیزشی اتمام مدرسه یافتند . آنهانشان دادند که داشتن منابع انگیزشی برای شایستگی ادراک شده و خود پیروی،‌اثر مستقیم برقصد دانش آموزان برماندن درمدرسه دارد واین عوامل برعملکرد تحصیلی آنان نیز موثر هستند . آنها همچنین دریافتند  که انگیزش خودپیرو و شایستگی ادراک شده دانش آموزان تأثیر قوی تری بر قصد آنها مبنی بر ماندن در مدرسه دارد تااینکه برعملکرد تحصیلی آنان داشته باشد . این مشاهده با یافته جانوس[۳۷]، ‌لی بلانک[۳۸] ، بولریس[۳۹] و ترمبلی[۴۰] (۲۰۰۰) مبنی براینکه تعهد دانش آموزان به تحصیل اثر مهمی برتصمیم آنها به اتمام مدرسه ،‌هماهنگی دارد. آنها دریافتند ،‌دانش آموزانی که از نظر تحصیلی خوب عمل نمی کردند ، درعین اینکه به اهمیت تحصیل واقف بودند،‌احتمال ترک تحصیل آنها کمتر از دیگر دانش آموزانی بود که به ترک مدرسه فکر می کردند .

مباحث اخیر در مورد نظریه یادگیری خود مختار (مثل مارتین و دیگران ،۲۰۰۳؛ وهمیر ،‌پالمر ،آگران[۴۱]، ‌میتاگ[۴۲]،‌ومارتین ،۲۰۰۰؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) ،‌مجموعه خاص مهارت های خود تنظیمی که برای نظم دادن درونی به انگیزش خودپیرو اساسی به شمار می روند را بیشتر موردتأکید قرار می دهند . عناصر عاطفی خود پیروی (یعنی خود شکوفایی وقدرتمندی روانشناختی) تحت حمایت رفتارهایی (یعنی عمل مستقل وخود تنظیمی) است که فرد را قادر می سازد یک تکلیف را انجام دهد ودرنتیجه تلاش فردی ، موفقیت را تجربه نماید . با فراگیری مهارت های خود تنظیمی  تصمیم گیری ، پذیرش عمل ، ارزیابی وسازگاری ، افراد بهتر می توانند تمایلات ونیازهای فردی خود را با اعمال خود تنظیم کنند و بدین ترتیب بیشتر احتمال می رود کنترل فردی بیشتری برفرآیند یادگیری داشته باشند . با وجود اینکه هیچ مطالعه ای نظریه یادگیری خود مختار را دررابطه با پیامدهای بلند مدت اتمام مدرسه مورد بررسی قرار نداده است ، اجزای نظریه یادگیری خو دمختار با مطالعاتی که پایداری  در مدرسه رابا اهداف انتقالی معنا دار فردی تعیین کننده مرتبط می داند هماهنگ است که این موضوع درک خوددردانش آموزان را افزایش می دهد به طوری که آنها را قادر می سازد تا از خود پشتیبانی به عمل آورده وبه واسطه یک برنامه متناسب ، برای دستیابی به اهداف ، حمایت دیگران رانیز دریافت نمایند (بنز[۴۳]، ‌لیندستورم[۴۴]، ‌ویووانوف[۴۵] ، ۲۰۰۰؛ کورترینگ وبرازیل ،‌۱۹۹۹ ؛اسکانلون[۴۶] و ملارد[۴۷] ،‌۲۰۰۱؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷)

نظریه ، تحقیق و تجربه نشان داده است که به منظور نگه داشتن جوانان در مدرسه ، مربیان باید خودپیروی و شایستگی ادراک شده دانش آموزان را ترغیب نمایند . برای انجام این کار ، آنها می توانند مهارت های جزیی خودمختاری درمحیط های حامی استقلال ، مدرسه را به دانش آموزان بیاموزند و به دانش آموزان کمک کنند مهارت های خود مختاری خودرا برای رسیدن به اهداف تعیین شده ازسوی خود به کارگیرند .دانش آموزان ، از طریق مداخلات خودپیروی میتوانند بیاموزند چگونه ارتباط بین فعالیت های مربوط به مدرسه و اهداف شخصی خود را ایجاد نمایند . آنها می توانند مهارت های حمایتی خود را به
گونه ای بهبود بخشند که خدمات یا حمایت بزرگسالان مورد نیاز خودر ا کسب نمایند . همچنین می توانند بیاموزند موفقیت خود را تحت کنترل داشته ونقشه های خود را هماهنگ سازند که این کار حس کنترل و استقلال که اثر مهمی بر تصمیم آنها مبنی بر ماندن درمدرسه دارد را درآنها ایجاد می کند .

[۱] .Ekstrom, and . et.al.

[۲] .Sewell. T. E, and. Et. Al.

[۳] .Mahan, G, Johanson.E

[۴] .Lambert. N.M.

[۵] .Gadwa. K. Griggs. S.A.

[۶] .National Commission On Childern.

[۷] .Dornbusch. S. M, et.al.

[۸] .Baydar. N, Brooks – Gunn.

[۹] .Natriello G, Mcdill.E.L.

[۱۰] .Davies. M.E,Kandel.D.B.

[۱۱] .Conkin.M.E,Dailey.A.R.

[۱۲] .Bogenschneider.K.

[۱۳] .Marjorbanks.

[۱۴] .Steinberg.L.Brown.

[۱۵] .Edmonds.

[۱۶] .Good & Weinstein.

[۱۷] .Boyer.

[۱۸] .Spady.E.L.

[۱۹] .Epstein.J.L.

[۲۰] .Simmons. et.al.

[۲۱] .Center for the study of social policy.

[۲۲] .Barker & Gump.

[۲۳] .Massachusetts Advocacy center.

[۲۴] .Nettels.S.M.

[۲۵] .Christenson.

[۲۶] .Sinclair.

[۲۷] .Lehr.

[۲۸] .Godber.

[۲۹] .Hnsen.

[۳۰] .Prevatt.

[۳۱] .Rossi.

[۳۲] .Mcpartland.

[۳۳] .Wiest.

[۳۴] .Kortering.

[۳۵] .Braziel.

[۳۶] .Lichtenstein.

[۳۷] .Jansz.

[۳۸] .Leblanc.

[۳۹] .Boulevice.

[۴۰] .Tremblay.

[۴۱] .Agran.

[۴۲] .Mithaug.

[۴۳] .Benz.

[۴۴] .Lindstrom.

[۴۵] .Yovanoff.

 


پایان نامه روانشناسی : ارتباط SDT  با سایر نظریه ها

ارتباط SDT  با سایر نظریه ها

هیلگارد[۱] (۱۹۸۷؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰)، در مقاله‌ای در مورد تاریخچه‌ی انگیزش، علی‌رغم انتشار آن در ۱۹۸۷، کم و بیش همه‌ی پژوهش‌های انجام شده بر روی انگیزش درونی، هدف‌ها و خود تنظیمی را که در دهه‌ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ انجام گرفته بودند نادیده انگاشته، و این گونه نتیجه گرفت که انگیزش اساسأ به عنوان یک موضوع جداگانه در روانشناسی مرده است. اما اندکی بیش از یک دهه از بیان هیلگارد مشخص شد که مرگ قریب‌الوقوع انگیزش به عنوان یک زمینه از روانشناسی در حقیقت مرگ نبوده است. بلکه صرفأ یک میان پرده‌ی مختصر بود که در آن حوزه‌ی انگیزش از نو تولد یافت. تجدید حیات در پژوهش‌های انگیزش و نظریه‌های مرتبط با انگیزش بسیار آشکار هستند، و این حوزه‌ی جدید نیرومند بسیار هم سو با مباحثات وایت (۱۹۵۹) و دوچارمز (۱۹۶۸)، مبنی بر این که نوع جدیدی از تفکر انگیزشی لازم می‌باشد، است. تفکری که، همان طور که دیده شد، ماهیت کاملأ متفاوتی از حوزه‌ی انگیزش دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ دارد، که هیلگارد به هنگام بیان خود به آنها توجه داشته است (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

از این رو در ادامه نگاه مختصری به برخی از نظریه‌های جدیدتر خواهد شد و تلاش می‌شود که برخی اشتراک‌ها و تمایزهای بین آنها و SDT  بیان گردد.

نظریهی یادگیری اجتماعی

در دهه‌ی ۱۹۵۰، همان طور که نظریههای کنترل رفتار از تاریخچهی تقویتهای قبلی (اسکینر،۱۹۵۳) به انتظارات دربارهی تقویتهای آینده (راتر، ۱۹۵۴، ۱۹۶۶) تغییر توجه میدادند، رویکرد یادگیری اجتماعی شروع به پدید آمدن نمود. نظریههای یادگیری اجتماعی[۲]، که نظریهی خود کارآمدی[۳] بندورا (۱۹۹۶) در حال حاضر معروفترین آنهاست، نمونههایی از آنچه مدل علوم اجتماعی استاندارد نامیده میشوند (توبی و کوزمایدس، ۱۹۹۲)، هستند، زیرا خزانهی رفتاری آدمی و خود پندارهها را عمدتأ به صورت محصول جهان اجتماعی نگاه میکنند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

نظریهی خود کارآمدی اختصاصأ بر اندازهای که افراد احساس میکنند برای پرداختن به رفتارهایی که به پیامدهای مورد نظر میانجامد، توانایی دارند، متمرکز است (بندورا، ۱۹۹۷؛ به نقل لیننبرینک[۴] و پینتریچ، ۲۰۰۰). خود کارآمدی، عبارت از این باور فرد است که می‌تواند بر یک موقعیت مسلط شود و بازده‌های مثبت تولید کند (سانتراک[۵]، ۲۰۰۱). بندورا (۱۹۸۷؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) استدلال می‌کند با فرض وجود توانایی افراد برای تغییر محیط، حضور مشوق‌ها، و ایجاد خود وا دارنده‌های شناختی[۶]، افراد می‌توانند خود را برانگیزند و دارای عاملیت[۷] باشند. همین طور، بندورا فرض می‌کند که احساس کفایت برای به دست آوردن بازده‌های مورد نظر، مکانیزم اصلی عاملیت انسانی[۸] است.

دانلود مقاله و پایان نامه

نظریه‌ی خود کارآمدی از نظریه‌های مشوق[۹]  پدید آمد ـ یعنی، نظریه‌هایی که بر تلاش افراد برای به دست آوردن تقویت‌های مورد نظر متمرکز هستند. با این حال، نظریه‌ی خود کارآمدی بارها و بارها به عنوان یک نظریه‌ی ارگانیسم فعال[۱۰] و نظریه‌ی عاملیت انسانی توصیف شده است که این تضاد نسبت به بنیان‌های فرانظریه‌ای آن سردرگمی ایجاد می‌کند. نظریه‌ی خود کارآمدی تنها یک طبقه از رفتارهای برانگیخته را شامل می‌شود، و تعیین کننده‌های این رفتارها پیامدهای مورد نظر و احساس توانایی برای به دست آوردن آنها هستند. تمامی فعالیت‌های برانگیخته از آنجایی که شامل عمل کردن افراد به هنگام احساس توانایی در به دست آوردن پیامدهای مورد نظر هستند، دارای عاملیت در نظر گرفته می‌شوند. با این که نظریه‌ی خود کارآمدی میان رفتارهای خود پیرو و کنترل شده تمایزی قائل نمی‌شود، اما، حداقل به طور ضمنی، مدعی است که افراد درگیر با وابستگی‌های پاداش یا دیگر رویدادهای کنترل کننده مادامی که احساس می‌کنند می‌توانند فعالیت‌هایی را که برای انجام آنها احساس اجبار یا مجذوبیت می‌کنند انجام دهند، دارای عاملیت هستند. در این جا تناقض‌هایی در فرانظریه‌ی خود کارآمدی به چشم می‌آید، زیرا این نظریه بدون تایید فعالیت درونی و تمایل ذاتی به رشد، ‌آمادگی رویاروی با مفهوم پردازی‌های پیچیده‌تر و معنادار از عاملیت را ندارد (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

با توجه به خود پیروی، بندورا (۱۹۹۶؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) بیان می‌دارد که خود پیروی تنها زمانی دیده می‌شود که انسان‌ها به عنوان عامل‌های کاملأ مستقل اعمال خود عمل کنند”. آشکار است که این ویژگی ارتباطی با مفهوم خود پیروی مورد نظر SDT ندارد. نظریه‌ی خود کارآمدی با عنوان کردن این ویژگی از رویارویی با موضوع مهم خود پیروی آدمی اجتناب کرده است. در مقابل، سایر نظریه‌های کنترل ادراک شده[۱۱] (مانند لیتل، هالی[۱۲]، هنریچ و مارسلند[۱۳]، ۲۰۰۰؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) مفهوم خود پیروی را مورد بررسی قرار داده و تایید کرده‌اند که نمی‌توان آن را به کنترل ادراک شده کاهش داد.

در رابطه با سه نیاز SDT، نظریه‌ی خود کارآمدی تقریبأ به طور انحصاری با نیاز به کفایت ارتباط دارد، اما به صراحت از اصل موضوع وایت (۱۹۵۹) از انگیزش ذاتی کارآمدی[۱۴] دوری می‌جوید. در نظریه‌ی خود کارآمدی گفته می‌شود که کفایت ادراک شده یا خود کارآمدی اختصاصأ به حیطه‌های اکتسابی مربوط است، و خود کارآمدی تنها در حیطه‌هایی معینی که به پیامدهای مورد نظر انجامیده است، معتبر است. اگرچه نظریه پردازان خود کارآمدی بر روی این موضوع، مبهم ظاهر شده‌اند، اما هر ارزشی که خود کارآمدی ممکن است داشته باشد ظاهرأ از طریق فرایندهایی کسب شده است که اساسأ قابل قیاس با تقویت ثانویه هستند. از این رو، دیدگاه نظریه‌ی خود کارآمدی در راس مخالفت با اندیشه‌ی SDT از نیاز به کفایت قرار می‌گیرد، که می‌گوید تجربه‌ی کفایت، جدا از هر رویداد مطلوب حاصل از پیامدهایی که ممکن است کفایت به بار بیاورد، به خودی خود منبعی از رضایت‌مندی و تاثیر گذار در بهزیستی است (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

از نظر SDT (دسی و رایان، ۲۰۰۲)، معنای ضمنی مهمِ در نظر گرفتن کارآمدی به عنوان یک وسیله برای دست‌یابی به هدف، و در نتیجه نداشتن هیچ گونه توجهی به نیاز به کفایت یا دیگر نیازهای روانشناختی، این است که نظریه‌ی خود کارآمدی مبنای ارائه شده توسط مفهوم نیازها را برای تفاوت گذاشتن میان فرایندها و محتواهای هدف‌های تعقیبی از دست می‌دهد. از این رو، همان طور که پیش از این اشاره شد، در نظریه‌ی یادگیری اجتماعی هیچ تمایزی میان رفتار کارآمدی که خود پیرو یا کنترل شده باشد وجود ندارد. به همین نحو، هیچ مبنایی برای این پیش‌بینی وجود ندارد که اگر محتواهای متفاوت هدف، به طور برابر ارزش‌گذاری شده باشند و با کارآمدی دنبال شوند، پیامدهای بهزیستی متفاوت خواهند بود یا خیر.

نظریهی روانی

نظریه‌ی روانی[۱۵] (چیک‌سنت‌می‌هی، ۱۹۷۵؛ به نقل سانتراک، ۲۰۰۱)، همانند SDT، با تمرکز بر انگیزش درونی آغاز گشت. مفهوم روانی مربوط است به تجربه‌ی جذب مطلق در یک فعالیت و لذت بردن ناخودآگاه از آن. زمانی که فرد روانی را تجربه می‌کند، گفته می‌شود که فعالیت او خود جوش[۱۶] است، به این معنی که هدف از فعالیت، خود فعالیت است. اغلب از روانی به عنوان الگوی قالبی فعالیت برانگیخته‌ی درونی صحبت می‌شود. به عقیده‌ی چیک‌سنت‌می‌هی، روانی زمانی تجربه می‌شود که مهارت‌های مورد نیاز برای انجام فعالیت در تعادل با توانایی فرد باشند، به بیان دیگر وقتی افراد در چالش‌هایی درگیر می‌شوند که آنها را نه خیلی دشوار و نه خیلی ساده می‌یابند. سطوح ادراک شده‌ی چالش و مهارت می‌تواند به پیامدهای متفاوتی منجر شود (نگاه کنید به شکل ۲-۲) (بروفی[۱۷]، ۱۹۹۸؛ به نقل سانتراک، ۲۰۰۱).

زمانی که چالش در مقایسه با مهارت‌های شخص بسیار زیاد است و او فکر می‌کند مهارت‌های کافی برای تسلط بر آن را ندارد اضطراب را تجربه می‌کند. وقتی مهارت‌های فرد بالاست اما چالش‌انگیزی فعالیت پایین است، نتیجه احساس بی‌حوصلگی است. زمانی که هم سطح چالش‌انگیزی و هم سطح مهارت پایین است، فرد احساس بی‌تفاوتی پیدا می‌کند، و هنگامی که سطح چالش بالا است و ادراک فرد از درجه‌ی مهارت خود نیز در سطح بالایی قرار دارد، روانی اتفاق می‌افتد (سانتراک، ۲۰۰۱) (شکل ۲-۲).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  سطح ادراک فرد از مهارت خود
پایین بالا
سطح ادراک فرد از چالش پایین بی‌تفاوتی بی‌حوصلگی
بالا اضطراب روانی

شکل ۲-۲. پیامدهای سطوح ادراک از چالش و مهارت (از سانتراک، ۲۰۰۱)

 

از این رو، مانند دسی (۱۹۷۵)، چیک‌سنت‌می‌هی نیز پیشنهاد می‌کند که رفتار برانگیخته‌ی درونی نیازمند چالش بهینه[۱۸] است (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

چالش بهینه چالشی است که سطح مهارت شخص با سطح دشواری تکلیف کاملأ مطابقت دارد
(ریو، ۲۰۰۲).

اصل موضوع چالش بهینه کاملأ با دیدگاه SDT مبنی بر در نظر گرفتن نیاز به کفایت به عنوان مبنایی برای انگیزش درونی همخوان است، زیرا موفقیت در تکالیف دارای چالش بهینه است که به فرد اجازه می‌دهد حس قاطعی از کفایت را تجربه کند (دسی و رایان، ۱۹۸۰).

حوزه‌ی مشابه دیگر میان دو نظریه، اهمیتی است که هر دوی آنها برای پدیدارشناسی[۱۹] قائل هستند. همان طور که چیک‌سنت‌می‌هی (۱۹۹۰؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) اشاره کرده است، اگرچه بسیاری از نظریه‌ها بر علت‌های دور انگیزش تمرکز داشته‌اند، او با تاکید بر رضایت یا لذت ذاتی همراه با عمل کارآمد، بر علت‌های نزدیک انگیزش متمرکز می‌باشد. البته این دیدگاه که کفایت داشتن در فعالیت‌های چالش‌انگیز لذت به بار می‌آورد کاملأ متفاوت از آن نظریه‌هایی است که در آنها با کفایت بودن در فعالیت‌های چالش‌انگیز تنها به این خاطر ارزشمند تلقی می‌شود که وسیله‌ای برای دست‌یابی به مشوق‌ها یا دیگر پیامدهای مورد نظر است. بر این اساس، اندیشه‌ی چیک‌سنت‌می‌هی از کافی بودن دلیل تجربه‌ی پدیدارشناختی برای عمل، کاملأ با SDT و به طور ویژه با تمرکز آن بر اهمیت کارکردی[۲۰] رویدادها به عنوان تعیین کننده‌ی انگیزش (دسی و رایان، b‌۱۹۸۵) مطابقت دارد.

علی‌رغم این نکته و دیگر نقاط همگرایی موجود میان دو نظریه، چندین نقطه‌ی ناهمگرایی نیز وجود دارد. شاید مهمترین آنها این باشد که نظریه‌ی روانی مفهوم رسمی‌ای از خود پیروی ندارد، بلکه تنها بر انگیزش درونی در چالش بهینه مبتنی است (که، به عنوان یک مفهوم، عمدتأ به کفایت مربوط است تا خود پیروی). در حالی که SDT، همواره تاکید داشته است که حتی در چالش‌های بهینه اگر افراد احساس خود پیروی نکنند، انگیزش درونی یا روانی وجود نخواهد داشت ـ به عبارت دیگر، مگر این که رفتارها دارای
I-PLOC باشند. اگر چه چیک‌سنت‌می‌هی بارها به اندیشه‌ی خود پیروی اشاره کرده است، اما آن را به عنوان یک عنصر رسمی در نظریه‌ی خود مطرح نساخته است (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

تفاوت دیگر در ارتباط با خود مفهوم نیازها است. نظریه‌ی روانی، اندیشه‌ی نیاز به کفایت (یا به طور آشکار، نیاز به خود پیروی)، را تایید نمی‌کند در عوض به مفهوم نیازها به صورت یک توضیح دور نگاه می‌کند که مورد احتیاج نیست. با این حال در SDT، مفهوم نیازها مبنای اصلی یکدست کردن تبیین‌ها و تفسیرها است و استدلال می‌شود که مفهوم نیازها به طور موثری به ما در مشخص ساختن بافت‌هایی که دارای چالش‌های بهینه هستند ولی به روانی و سرزندگی منجر نمی‌شوند، کمک می‌کند.  نظریه‌ی روانی، اگرچه توضیحی از انگیزش درونی ارائه می‌کند، ولی در متون مربوط به اثرات بالقوه‌ کاهنده‌ی پاداش‌ها یا محیط‌های کنترل کننده بر انگیزش درونی به کار گرفته نشده است، و یک تمرکز منحصر بر چالش بهینه نمی‌تواند ابعاد مکان ادراک شده‌ی علّیت را دنبال کند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

نکته‌ی دیگر مورد تفاوت در طبقه‌ی پدیده‌ها و فرایندهایی قرار می‌گیرد که SDT آنها را تحت پوشش قرار می‌دهد اما در نظریه‌ی روانی به خوبی پیگیری نشده‌اند. برای مثال، نظریه‌ی روانی با شکل‌های کم و بیش ارادی انگیزش بیرونی مواجه نشده است. این امر به ویژه زمانی به چشم می‌آید که نظریه‌ی روانی به مسئله‌ی تغییر و تنوع فرهنگی بسط داده می‌شود، که در SDT مسئله‌ایست که در نظر گرفتن وابستگی و مفهوم درونی‌سازی را، علاوه بر مفهوم چالش و روانی، ایجاب می‌کند (اینگیلری[۲۱]، ۱۹۹۹).

به طور خلاصه، اگرچه همگرایی‌های نظری قابل ملاحظه‌ای بین این دو نظریه وجود دارند، اماSDT  معتقد است که در نظر گرفتن نیاز به خود پیروی، کفایت و وابستگی توضیح کامل‌تری از پدیده‌هایی مانند درونی‌سازی و اراده و مبنایی برای دنبال کردن آنها به دست می‌دهد، در حالی که در نظریه روانی تنها یک نگاه جنبی به آنها می‌شود (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

[۱] .Hilgard.

[۲] .Social – learning theories.

[۳] .Self – efficacy theory.

[۴] .Linnenbrink.

[۵] .Santrock.

[۶] .Cognitive self – inducements.

[۷] .Agentic.

[۸] .Human agency.

[۹] .Incentive theories.

[۱۰] Active – organism theory.

[۱۱] .Perceived control theories.

[۱۲] .Hawley.

[۱۳] .Marsland.

[۱۴] .Innate effectance motivation.

[۱۵] .Flow theory.

[۱۶] .Autotelic.

[۱۷] .Brophy.

[۱۸] .Ptimal Challenge.

[۱۹] .Phenomenology.

 


پایان نامه روانشناسی : سبک‌های تنظیمی خود ناپیرو

سبک‌های تنظیمی خود ناپیرو

 بخش دوم انطباق حاصل از ناکامی ی نیاز، رشد غیر بهینه‌ی[۱] سبک‌های تنظیمی و جهت‌گیری‌هایی انگیزشی است. محیط‌های اجتماعی‌ای که نیاز به خود پیروی را مسدود می‌کنند انگیزش کنترل شده به بار می‌آورند، محیط‌هایی که ی نیاز به کفایت و وابستگی را مسدود می‌کنند ناانگیختگی را موجب می‌شوند، و جهت‌گیری‌های کنترل شده و ناانگیخته، نسبت به جهت‌گیری خود پیرو، اثرات منفی بر عملکرد و بهزیستی دارند. نیرومندی گرایش‌های کنترل شده و ناانگیخته، را می‌توان به صورت یک میانجی بین ی مسدود شده‌ی نیاز و انواع پیامدهای منفی آن نگاه کرد، هر چه نیازهای بنیادی بیشتر مسدود شوند پیامدهای منفی عمیق‌تر هستند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

الگوهای رفتاری غیرمنعطف

 بخش سوم واکنش‌ها به انسداد نیازها که با عدم بهزیستی همراه است رشد الگوهای رفتاری غیرمنعطف (نظیر اختلال خوردن و درماندگی آموخته شده) است که تا حد ممکن تحت شرایط مخالف[۲] انطباقی هستند و به حمایت فرد از آسیب‌های درونی ناشی از نیازهای ناکام شده کمک می‌کنند. با این حال این الگوها دارای ویژگی‌های غیر انطباقی متمایل به باز داشتن افراد از تجارب درونی خود و وا داشتن آنها به تجارب و موقعیت‌هایی که مورد نیاز نیستند و پیامدهای منفی دارند، هستند (دسی و رایان، ۱۹۹۱، ۲۰۰۰).

سبک‌های انگیزشی معلم

چندین نظریه‌ی انگیزش مباحثی را در این زمینه مطرح ساخته‌اند که چگونه سبک‌های انگیزش معلم درگیر شدن یادگیرندگان در فعالیت‌های یادگیری را تحت تاثیر قرار می‌دهد (برای مثال آمز[۳] و آرچر[۴]، ۱۹۸۸؛ به نقل ریو، دسی و رایان، ۲۰۰۴). بر اساس نظریه‌ی SDT، سبک انگیزش معلم به یادگیرندگان را می‌توان در طول پیوستاری از دامنه‌ی کاملأ کنترل کننده تا کاملأ حمایت کننده‌ی خود پیرو در نظر گرفت (دسی، شوارتزر، شین‌من و رایان، ۱۹۸۱). به طور کلی، معلمان حمایت کننده‌ی خود پیروی تناسب میان انگیزه‌های درونی خود تعیین شده یادگیرندگان و فعالیت‌های کلاسی آنها را تسهیل می‌کنند درحالی که معلمان کنترل کننده مانع از آن می‌شوند. معلمان حمایت کننده‌ی خود پیروی این تناسب را از طریق شناسایی و تغذیه‌ی نیازها، علایق و ترجیح‌های یادگیرندگان و ایجاد فرصت‌های کلاسی که این انگیزهای درونی یادگیرندگان برای یادگیری و فعالیت آنها را هدایت کنند، تسهیل می‌کنند. در مقابل، معلمان کنترل کننده با انگیزه‌های درونی یادگیرندگان تداخل ایجاد می‌کنند، چرا که آنها تمایل دارند دستورالعمل‌های آموزشی معلم ساخته را، که آنچه را یادگیرندگان باید فکر، احساس و عمل کنند، تعیین می‌کنند، برجسته سازند. به منظور فراهم آوردن تبعیت یادگیرندگان از دستورالعمل‌ها، معلمان کنترل کننده مشوق‌های بیرونی و زبان فشار آور را به کار می‌برند که اساسأ انگیزه‌های درونی یادگیرندگان را نادیده می‌گیرند (ریو، دسی و رایان، ۲۰۰۴).

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

سبک انگیزشی یک فرد، انگیزش، هیجان، یادگیری و عملکرد افراد دیگر را تحت تاثیر قرار می‌دهد (دسی، رایان،a ‌۱۹۸۵، ۱۹۸۷؛ دسی، والرند، پلی‌تییر و رایان، ۱۹۹۱؛ ریو، ۲۰۰۲؛ رایان و لاگاردیا، ۱۹۹۹؛ همه به نقل ریو، دسی و رایان، ۲۰۰۴). برای مثال، در موقعیت مدرسه، دانش‌آموزان دارای معلمان حمایت کننده‌ی خود پیروی، در مقایسه با دانش‌آموزان دارای معلمان کنترل کننده، انگیزش تسلط‌یابی، کفایت ادراک شده و انگیزش درونی بیشتر (دسی، نزلک[۵] و شین‌من، ۱۹۸۱؛ به نقل ریو، دسی و رایان، ۲۰۰۴)، هیجان‌های مثبت‌تر (پاتریک و همکاران، ۱۹۹۳؛ به نقل ریو، دسی و رایان، ۲۰۰۴)، درک مفهومی بیشتر (گرولنیک، رایان، ۱۹۸۷)، عملکرد تحصیلی بالاتر (بوگیانو و همکاران، ۱۹۹۳) و ماندگاری بیشتر در مدرسه در برابر ترک تحصیل، (والرند، فوری‌تیر و گوای، ۱۹۹۷) نشان می‌دهند. از آن جایی که معلمان حمایت کننده‌ی خود پیروی شیوه‌هایی برای تحت پوشش قرار دادن و ی نیازهای روانشناختی (نیاز به خوپیروی، کفایت و وابستگی) دانش‌آموزان در جریان آموزش پیدا می‌کنند، در نتیجه می‌توانند این پیامدهای مثبت آموزشی و رشدی را در دانش‌آموزان خود تسهیل کنند (هاردر و ریو، ۲۰۰۳؛ ریو، ۲۰۰۲).

[۱] .Nonotimal.

[۲] Hostile.

[۳] .Ames.

 


دانلود پایان نامه معلم راهنما

 

نظارت و راهنمایی­، یک فرآیند آموزشی است که در آن فردی که دارای علم و مهارت بیشتری می‌باشد ، مسوولیت تربیت و آموزش فرد دیگری را به عهده دارد که کمتر دارای این عناصر می‌باشد (رابینسون ،۱۹۶۳؛ به نقل از نیکنامی، ۱۳۸۸).

در جامعه‌های پیشرفته؛ مدیران و رهبران آموزش و پرورش، متخصصان تعلیم و تربیت، برنامه‌ریزان آموزشی، محققان تربیتی، معلمان و راهنمایان آموزشی از کسانی هستند که در ایجاد یا هماهنگی تغییرات و تحولات، وظایفی را به عهده دارند. وظیفه‌ی این افراد ایجاد تغییرات و اصلاحات در برنامه‌های آموزشی و انطباق این برنامه‌ها با نیازها و انتظارات دانش‌آموزان و جامعه و هماهنگی آموزش و پرورش با جامعه است. در این میان راهنمایان آموزشی وظایف حساس و مهمی را در چارچوب‌های معینی در آموزش و پرورش به عهده دارند (کوپلا و همکاران[۱]، ۱۳۸۶؛ ترجمه خدیوی).

وظیفه‌ی اصلی نظارت و راهنمایی تعلیماتی (آموزشی) اصلاح و بهبود وضع آموزشی است. مسوولیت نظارت و راهنمایی آموزشی در آموزش و پرورش به افراد متخصصی واگذار می‌شود که با صرف وقت و تلاش فراوان این کار را انجام می‌دهند، اما نیل به هدف‌های آموزش و پرورش مستم همکاری گروه کثیری از متخصصان است که بدون وجود آنان تحقق هدف‌ها بعید به نظر می‌رسد. نظارت و راهنماییِ آموزشی یکی از این تخصص‌هاست که به طور اخص، افراد معینی در نظام آموزشی هر کشور راهنمایان آموزشی نامیده می‌شوند (دیویس و همکاران، ۲۰۰۸).

از راهنمایان آموزشی انتظار می‌رود، مهارت بالایی در روابط انسانی و ویژگی‌هایی نظیر عطوفت، مهربانی ،صمیمیت، صبر و خوشرویی از خود نشان دهند و نیز :

ـ روحیه‌ی همکاری که مشاوران به آن معتقد هستند را به عنوان یک عامل پیشرفت و بهبود داشته باشد و علاقه‌مند باشد که وقت خود را صرف کمک به دیگران کند.

ـ یک مرجع (نظرخواهی) باشد و افراد را در زمینه‌ی راه‌های جدید و پیشرفته برای انجام کارها وادار به تفکر و اندیشه کند.

ـ نگرش‌های ارزشمند را به دیگران انتقال دهد و از نظر دیگران نیز استفاده نماید.

ـ محیطی مردم‌سالار ایجاد کند که به مشارکت هر یک از افراد شرکت‌کننده اهمیت داده شود .

ـ آمادگی تغییر و اصلاحات را داشته و دایم در صدد بهبود وضعیت باشد .

ـ بتواند متناسب با تغییر شرایط زندگی کرده و به معلمان کمک کند تا خود را با نیازهای متغیر جامعه، کودکان و جوانان تطبیق دهند (به فروش، ۱۳۸۹).

و در این زمینه‌ها آگاهی کافی داشته باشد:

برنامه‌های آموزش عمومی، آموزش حرفه‌ای قبل از خدمت، در زمینه‌ی رشته تحصیلی، برنامه کارشناسی ارشدِ نظارت، تجربه‌ی موفق تدریس، نظریه‌های یادگیری و روان‌شناسی تربیتی، فلسفه‌ی آموزش و پرورش، تاریخ تعلیم و تربیت، نقشِ مدرسه و جامعه، تدوین برنامه‌های درسی، پویایی گروه، همایش و مشاوره و ارزیابی عملکرد معلم. (پروکتور، ۲۰۱۰).

راهنمایان آموزشی مخصوص مدرسه باید به توسعه‌ی برنامه‌های درسی بپردازند، به معلمان در تولید مواد آموزشی و برنامه‌های درسی کمک کنند، برای پیشرفت کادر آموزشی برنامه‌ریزی کنند و به معلمان کمک نمایند تا روش‌های تدریس خود را بهبود بخشند. اقدامات جدید در نظارت آموزشی، فراهم نمودن خدمات برای همکاران، مربیان و مشاوران در فرآیند آموزش است (افکانه و شکوره، ۱۳۸۵).

در بعضی از مدارس، معلمان راهنما وظیفه‌ی نظارت و راهنمایی آموزشی را به عهده دارند . معلمان راهنما افراد باتجربه، ورزیده و ماهری هستند که صلاحیت‌های علمی، سوابق تجربی، ویژگی‌های اخلاقی و توانایی رهبری‌شان به مرور زمان بر کارکنان آموزشی ثابت شده و به این سبب مورد پذیرش دیگر اعضای آموزشی قرار دارند و نظریات و اندیشه‌هایشان در مسایل آموزشی برای اعضای مدرسه اهمیت دارد. این معلمان، علاوه بر وظایف آموزشی خود به نظارت و راهنمایی آموزشی نیز مبادرت می‌ورزند و از آن‌جا که عضو بومی مدرسه محسوب می‌شوند، در کار با معلمان دیگر با مشکل خاصی مواجه نخواهند شد. به اعتقاد برخی از صاحب‌نظران تعلیم و تربیت، این نوع نظارت و راهنمایی آموزشی روشِ اثربخشی است، زیرا روابط راهنمایان آموزشی و معلمان مبتنی بر همکاری حرفه‌ای و احترام و اعتماد متقابل، غیررسمی و صمیمیانه است (هوی و فورسایت[۲]، ۱۹۸۶؛ به نقل از بهرنگی، ۱۳۸۶).

در مدارسی دیگر افرادی تحت عنوان راهنمایان آموزشی همین نقش را به طور رسمی ایفا می‌کنند. این راهنمایان در مدرسه پست سازمانی ندارند و از طرف مناطق آموزش و پرورش بر حسب ضرورت به کار در مدارس منصوب می‌شوند، این افراد گاهی وقت‌ها با مسایل و مشکلاتی مواجه می‌شوند، زیرا معلمان آنان را نماینده‌ی آموزش و پرورش می‌دانند و نمی‌توانند با آنان ارتباط نزدیک و صمیمانه برقرار کرده، بر اساس درک مشترک با آنان همکاری حرفه‌ای داشته باشند.

به هر حال، در مدرسه‌ای که معلم و راهنمای آموزشی یکدیگر را می‌پذیرند ، نتایج مطلوب‌تری به دست خواهد آمد. از ویژگی‌های مدارس موفق این است که فردی، مسوول فرآیند عمل نظارت و راهنمایی باشد، زیرا موفقیت هر مدرسه مستم برنامه‌ی نظارت و راهنمایی اثربخش است (گلیمان، گوردون و راس گوردون ، ۱۹۹۵؛ به نقل از نیکنامی، ۱۳۸۶).

 


پایان نامه روانشناسی در مورد : درونی‌سازی انگیزش بیرونی: نیازها و خود تنظیمی یکپارچه

درونی‌سازی انگیزش بیرونی: نیازها و خود تنظیمی یکپارچه

نظریه‌های متعددی که از مفهوم درونی‌سازی به عنوان یک فرایند محوری در اجتماعی شدن استفاده کرده‌اند (کلمان[۱]، ۱۹۵۸؛ لپر، ۱۹۸۳؛ میسنر[۲]، ۱۹۸۸؛ شافر[۳]، ۱۹۶۸) دیدگاه‌های متفاوتی را ارائه می‌کنند که دامنه‌ای از درونی‌سازی به عنوان چیزی که از طریق اجتماعی کردن فرد توسط محیط اجتماعی به او می‌رسد (نظیر مید[۴]، ۱۹۳۴) تا آنچه که نشان دهنده‌ی دگرگونی تنظیم بیرونی به ارزش‌های درونی است (رایان، ۱۹۹۳؛ شافر، ۱۹۶۸) را شامل می‌شوند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

SDT، با فرا نظریه‌ی ارگانیسمی ـ دیالکتیکی خود، فرض می‌کند که درونی‌سازی[۵]، همانند انگیزش درونی، یک فرایند فعال و طبیعی است که در آن افراد تلاش می‌کنند تا آداب یا خواست‌های پذیرفته شده‌ی اجتماعی را به صورت ارزش‌های مورد تایید خود و تنظیم شخصی درآورند (رایان، دسی و گرولنیک، ۱۹۹۵).

درونی‌سازی ابزاری است که افراد از طریق آن تنظیمی را که قبلأ بیرونی بوده‌ است جذب و بازسازی می‌کنند، در این شرایط وقتی افراد آنها را نشان می‌دهند خود تعیین‌گر هستند. زمانی که فرایند درونی‌سازی دارای کارکرد مطلوب است، افراد با اهمیت تنظیم اجتماعی همانند‌سازی می‌کنند، آنها را در یک حس یکپارچه از خود جذب می‌نمایند، و به این ترتیب به طور کامل آنها را به عنوان بخشی از خود می‌پذیرند. به این صورت آنها نه تنها به طور درون فردی بلکه به طور اجتماعی نیز یکپارچه‌تر خواهند شد. با این حال، زمانی که فرایند درونی‌سازی کامل نیست، ممکن است تنظیم و ارزش‌ها بیرونی باقی بمانند یا تنها تا حدی به صورت درون فکنی‌ها یا همانندسازی‌های غیر یکپارچه درونی‌سازی شوند. این شکل‌های تنظیم ـ بیرونی، درون فکنی شده و هویت یافته ـ به اندازه‌‌های مختلف رفتار خود تعیین شده را نشان می‌دهند (دسی، اقراری، پاتریک و لئونه، ۱۹۹۴).

انگیزش خود پیرو و انگیزش کنترل شده

    از آنجایی که فرایند درونی‌سازی در سطوح متفاوتی از موفقیت انجام می‌گیرد، زیرا تنظیم بیرونی از طریق فرایندهای درون فکنی، همانندسازی یا یکپارچه‌سازی درونی می‌شود، در نتیجه انواع متفاوتی از انگیزش بیرونی وجود خواهد داشت که در میزانی که کنترل کننده یا خود پیرو هستند تغییر می‌کنند (دسی و رایان، ۲۰۰۰). مطابق با نظر شاهار[۶] و همکاران (۲۰۰۳) به هنگام ارزیابی کیفیت جهتگیریهای انگیزشی، تفاوت قائل شدن میان انگیزش خود پیرو و کنترل شده مهمتر از تمایز گذاشتن بین انگیزش درونی و انگیزش بیرونی است. انگیزش خود پیرو زمانی مشاهده میشود که رفتار توسط خود فرد آغاز و هدایت میشود (یعنی زمانی که انگیزش درونی است یا تنظیم هویت یافته یا یکپارچه وجود دارد)، در صورتی که انگیزش کنترل شده زمانی مشاهده میشود که رفتار توسط خود فرد آغاز و هدایت نمیشود (یعنی زمانی که رفتار توسط درون فکنیها یا عوامل بیرونی تنظیم میشود). SDT (مارکلند، رایان، توبین و رولنیک، ۲۰۰۵) فرض می‌کند که تمامی رفتارها را می‌توان در امتداد پیوستاری از دگر پیروی[۷]، یا تنظیم بیرونی، تا خود پیروی، یا خود تنظیمی در نظر گرفت که میزانی را که فرد به آنچه انجام می‌دهد متعهد گشته و آن را تایید می‌کند، نشان می‌دهد. تنظیم بیرونی، یعنی زمانی که هیچ درونی‌سازی صورت نگرفته است، کنترل شده‌ترین شکل انگیزش بیرونی را نشان می‌دهد، که در آن رفتار فرد از طریق اعمال وابستگی‌ها توسط دیگران تنظیم می‌شود. تنظیم درون فکنی‌ شده، که شامل فشارهای درونی است و با تعارض درونی میان خواست درون فکنی شده برای یک رفتار و عدم تمایل فرد برای انجام آن مشخص می‌شود، هنوز تا حدی کنترل شده است هر چند تنظیم در درون فرد قرار دارد. در مقابل، از طریق شناسایی ارزش یک فعالیت، درونی‌سازی کامل‌تر است، افراد مالکیت بیشتری را بر رفتار تجربه خواهند کرد، و تعارض کمتری را در مورد رفتار کردن مطابق با تنظیم احساس می‌کنند و رفتار خود پیروتر خواهد بود. در پایان، از طریق یکپارچه‌سازی، کامل‌ترین و موثرترین شکل درونی‌سازی، اعمال برانگیخته‌ی بیرونی فرد کاملأ از روی اراده خواهند بود (ون‌استینکست، لنز  و دسی، ۲۰۰۶).

پایان نامه

در شکل ۲-۱ چهار سبک تنظیم، از تنظیم بیرونی تا یکپارچه که چهار نوع انگیزش را نشان می‌دهند، در طول پیوستاری در کنار تنظیم کنترل شده و خود پیرو قرار داده شده‌اند. این چهار نوع تنظیم در قسمت میانی شکل ۱ نشان داده شده‌اند و پیامدهای یک تعامل رو به پیشرفت شخص ـ محیط را نشان می‌دهند که در آن فرد کمترین تا بیشترین اثربخشی را در درونی‌سازی و یکپارچه‌سازی تنظیم یک فعالیت یا طبقه‌ای از فعالیت‌ها داشته است (دسی و رایان، ۲۰۰۰؛ رایان و کانل، ۱۹۸۹).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خود تعیین شده                                                                                   خود تعیین نشده            رفتار
انگیزش درونی انگیزش بیرونی نا انگیختگی نوع انگیزش
تنظیم درونی تنظیم یک پارچه  تنظیم هویت یافته    تنظیم درون فکنی شده   نوع تنظیم
درونی غیر شخصی بیرونی    درونی     تاحدی درونی     تاحدی بیرونی بیرونی مکان علیت

شکل ۲-۱٫ پیوستار تعیین‌گری شخصی، این پیوستار اساس انگیزشی، خود تنظیمی و مکان ادراک شده‌ی علّیت رفتارها را نشان می‌دهد که در میزانی که خود تعیین شده هستند، تغییر می‌کنند (از دسی و رایان، ۲۰۰۰).

 

در انتهای سمت راست شکل ۲-۱ انگیزش درونی قرار دارد. انگیزش درونی از آن جهت در این قسمت قرار گرفته است که نمونه‌ی اصلی یک فعالیت خود تعیین شده است و از این رو ملاکی را، در برابر کیفیت‌های رفتار برانگیخته‌ی بیرونی، نشان می‌دهد که می‌تواند برای تعیین میزان تعیین‌گری شخصی آن مورد مقایسه قرار بگیرد. با این حال، به منظور تاکید بر این موضوع که انگیزش بیرونیِ کاملأ درونی‌سازی شده در جایگاه انگیزش درونی قرار نمی‌گیرد یک خط عمود میان تنظیم‌ یکپارچه و انگیزش درونی در نظر گرفته شده است. انگیزش یکپارچه به صورت انگیزش بیرونی باقی می‌ماند زیرا، با آنکه کاملأ از روی اراده است، هنوز یک وسیله است تا آن چیزی که چیکسنتمیهی[۸] (۱۹۷۵؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) به آن تحت عنوان خودجوش[۹] اشاره میکند.

ناانگیختگی در انتهای سمت چپ پیوستار  شکل ۲-۱ نشان داده شده است. تمامی شکل‌های انگیزش بیرونی، حتی کنترل شده‌ترین آنها، شامل قصد و انگیزش هستند، از این رو ناانگیختگی در مقابل انگیزش درونی و بیرونی قرار می‌گیرد، زیرا نشان دهنده‌ی فقدان هر دو نوع انگیزش و در نتیجه فقدان کامل تعیین‌گری شخصی در رابطه با رفتار مورد نظر است (راتل، گوای، والرند، لاروسه و سنکال، ۲۰۰۷).

درونیسازی و ی نیاز

در SDT (دسی و رایان، ۱۹۸۷) فرض می‌شود درونی‌سازی و یکپارچه‌سازی ارزش‌ها و تنظیم یک تمایل طبیعی به رشد است. برای مثال، چندلر[۱۰] وکانل (۱۹۸۷؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) نشان دادند که، با افزایش سن، کودکان به طور فزاینده‌ای تنظیم‌ درونی‌سازی شده‌ی رفتارهایی را نشان می‌دهند که در ابتدا به شکل بیرونی تنظیم شده بودند. با این حال درونی‌سازی نیز همانند دیگر فرایندهای طبیعی نظیر انگیزش درونی، برای کارکرد اثربخش به نیرو نیاز دارد؛ به عبارت دیگر، درونی‌سازی به صورت خودکار اتفاق نمی‌افتد. میزانی که افراد می‌توانند به طور فعال خواست‌های فرهنگی، ارزش‌ها و تنظیم را به هم بیامیزند و آنها را در خود جای دهند تا حد زیادی تابع درجه‌ایست که نیازهای بنیادی روانشناختی به هنگام درگیری افراد در رفتارهای مربوط، کامروا می‌شوند.

SDT (دسی و رایان، ۲۰۰۰) فرض می‌کند افراد به طور طبیعی تمایل به درونی‌سازی ارزش‌ها و تنظیم گروه‌های اجتماعی خود دارند. این تمایل از طریق احساس وابستگی به دیگران و نیز احساس کفایت در مورد تنظیم درونی‌سازی شده تسهیل می‌شود. احساس کفایت شامل توانایی در درک یا فهم معنا یا منطق پشت سر تنظیم و توانایی در انجام آن است. بنابراین حمایت از وابستگی و کفایت درونی‌سازی را تسهیل می‌کند و می‌تواند برای ایجاد ارزش‌های درون فکنی شده یا همانندسازی‌های بخش بخشی[۱۱] (ضعیف یکپارچه شده) کافی باشند. با این حال برای این که تنظیمی با خود یکپارچه‌تر گردد، حمایت از خود پیروی نیز مورد نیاز است. به عبارت دیگر، اگرچه حمایت از نیازهای وابستگی و کفایت می‌توانند درونی‌سازی تنظیم یا ارزش را پیش برند، اما به تنهایی برای یکپارچه‌سازی کافی نیستند. برای اینکه یکپارچگی اتفاق بیفتد باید برای فرد فرصتی فراهم آید که آزادانه تنظیم و ارزش‌های انتقال یافته (و همچنین برای تغییر یا تبدیل آنها در هنگام ضرورت) را پردازش و تایید کند. به نظر می‌رسد کنترل‌ها، ارزشیابی و فشارهای بیرونی بیش از این که این فرایند فعال و سازنده‌ی[۱۲] معنادهی و ارزش گذاری شخصی به تنظیم کسب شده را تسهیل کند، آن را باز می‌دارند.

[۱] .Kelman.

[۲] .Meissner.

[۳] .Schafer.

[۴] .Mead.

[۵] .Internalization.

[۶] .Shahar.

[۷] .Heteronomy.

[۸] .Csikszentmihalyi.

[۹] .Autotelic.

[۱۰] .Chandler.

 


فروش اینترنتی فایل پایان نامه روانشناسی نیازهای روانشناختی و انگیزش درونی

نیازهای روانشناختی و انگیزش درونی

در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰‌، زمانی که نظریه‌ی کنشگر[۱] هنوز از قدرت نسبتأ بالایی در روانشناسی تجربی برخوردار بود، تعدادی مطالعه برای بررسی مفهوم انگیزش درونی (IM) آغاز گشتند (دسی، ۱۹۷۱، a1972، b‌۱۹۷۲؛ لپر، گرین و نیسبت، ۱۹۷۳؛ همه به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰).

فعالیت‌های برانگیخته‌ی درونی به عنوان فعالیت‌هایی تعریف شدند که افراد آنها را جالب می‌یابند و حتی در نبود پیامدهای کنشگر مجزا نیز انجام می‌گیرند. مفهوم انگیزش درونی با پیشنهاد وایت (۱۹۵۹) که معتقد بود افراد اغلب برای تجربه‌ی اثر بخشی یا کفایت در فعالیت‌ها مشغول می‌شوند، و با عقیده‌ی دوچارمز (۱۹۶۸) که می‌گفت افراد دارای یک گرایش انگیزشی اولیه برای احساس عاملیت علّی در فعالیت‌های خود هستند، مطابقت می‌کرد (ون‌استینکست، لنز و دسی، ۲۰۰۶). از این رو دسی (۱۹۷۵؛ همه به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۰) پیشنهاد کرد رفتارهای برانگیخته‌ی درونی بر نیاز آدمی به احساس کفایت و تعیین‌گری شخصی مبتنی هستند.

در آن کارهای اولیه، دو جریان در تعریف انگیزش درونی دیده می‌شود، که می‌توان آنها را به صورت واکنش‌هایی به دو نظریه‌ی رفتاری غالب در آن زمان نگریست (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

یک جریان از تعریف، در پاسخ به این ادعای اسکینر (۱۹۵۳) که همه‌ی رفتارهای آموخته تابع تقویت هستند، بر این تاکید داشت که رفتارهای برانگیخته‌ی درونی وابسته به تقویت نیستند ـ به این معنی که به پیامدهای کنشگر مجزا نیاز ندارند ـ زیرا انجام دادن یک فعالیت جالب به خودی خود به لحاظ درونی پاداش دهنده است. جریان دوم تعریف، در پاسخ به ادعای هال (۱۹۴۳) مبنی بر این که تمامی رفتارهای اکتسابی از ی نیازهای فیزیولوژیکی حاصل می‌آیند، تاکید داشت که رفتارهای برانگیخته‌ی درونی تابعی از نیازهای روانشناختی بنیادی هستند. این دو جریان مکمل یکدیگر هستند: این عقیده که برخی از رفتارها به لحاظ درونی پاداش دهنده هستند و نیاز به تقویت ندارند تعریف عملیاتی مفیدی از رفتارهای برانگیخته‌ی درونی فراهم ساخت (دسی، ۱۹۷۱) و اندیشه‌ی نیازهای روانشناختی، محتوایی برای فرایندهای انگیزشی دخیل در نگهداری این طبقه‌ی مهم از رفتارها به دست داد.  با این حال، داشتن این دو محور تمرکز تا حدی به این سردرگمی منجر شده است که علاقه ویژگی تعریفی مهم‌تری در انگیزش درونی است یا نیازهای روانشناختی (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

اصل موضوع انگیزش درونی با این مطلب آغاز می‌شود که ارگانیسم فعال است؛ این اصل فرض را بر این قرار می‌دهد که انسانها به طور طبیعی فعال هستند و همچنین تمایلی طبیعی به سمت رشد وجود دارد که برای کارکرد موثر به نیرو نیاز دارد. به طور مشخص، انگیزش درونی اشاره دارد به درگیر شدن فعال در تکالیفی که افراد آنها را جالب می‌یابند، که آن نیز در مقابل به پیشبرد رشد می‌انجامد. علی رغم این درگیر شدن فعال، پرداختن به فعالیت‌های جالب نیازمند نیروهایی برای ی نیاز است. علاوه بر این، افراد کم و زیاد به عنوان تابعی از درجه‌ای که ی نیاز را به هنگام درگیر شدن در فعالیت‌ها تجربه می‌کنند، علاقمند به فعالیت‌ها می‌شوند. از این رو تجارب کفایت و خود پیروی برای علاقه‌مندی و انگیزش درونی اساسی هستند، اما نیاز به کفایت و خود پیروی تعریف کافی از انگیزش درونی را ارائه نمی‌دهند. فعالیت‌های برانگیخته‌ی درونی ومأ به ی این نیازها در هر فرد معطوف نیستند، و رفتارهایی که به ی این نیازها معطوف می‌شوند نیز اامأ برانگیخته‌ی درونی نیستند. رفتارهای برانگیخته‌ی درونی آنهایی هستند که بدون نیاز به پیامدهای مجزا، آزادانه و از روی علاقه انجام می‌گیرند و برای ادامه یافتن به ی نیاز به خود پیروی و کفایت نیاز دارند (ون‌استینکست، لنز و دسی، ۲۰۰۶).

بنابراین، کارکرد اولیه‌ی حاصل از مشخص ساختن نیاز به خود پیروی و کفایت (در رابطه با انگیزش درونی) این است که امکان پیش‌بینی شرایط اجتماعی و ویژگی‌های تکلیفی که انگیزش درونی را افزایش یا کاهش می‌دهند، نشان می‌دهد. فرضیه‌ی ‌دو لبه‌ای[۲] که با این کار هدایت شده است، این است که انگیزش درونی توسط شرایطی که به ی نیازهای روانشناختی منتهی می‌شوند تسهیل می‌گردد، و زمانی که شرایط مانع از ی نیازها می‌گردند انگیزش درونی کاهش می‌یابد. از آنجایی که بررسی‌های مختلفی تاکید کرده‌اند که انگیزش درونی با یادگیری، عملکرد و بهزیستی بهتری همراه است (برای مثال، بن‌وار و دسی، ۱۹۸۴؛ دسی، شوارتز، شین‌من، رایان، ۱۹۸۱؛ گرولنیک و رایان، ۱۹۸۷؛ به نقل دسی و رایان، ۲۰۰۲) توجه قابل ملاحظه‌ای به بررسی شرایطی که انگیزش درونی را کاهش یا افزایش می‌دهند، پرداخته شده است.

 


پایان نامه روانشناسی در مورد نظریه‌ی نیازهای بنیادی

نظریه‌ی نیازهای بنیادی

‌نظریهی نیازهای بنیادی مفهوم نیازهای بنیادی روانشناختی (خود پیروی، کفایت و وابستگی) و نقشی را که این سه نیاز در رشد و کارکرد سالم فرد بازی میکنند ارائه میکند (دسی و رایان،a  ۲۰۰۸). از نظر دسی و رایان (۲۰۰۲) نیازهای خود پیروی، کفایت و وابستگی ذاتی، طبیعی و جهان شمول هستند و ی آنها برای رشد سالم و بهزیستی تمامی افراد بدون توجه به جنسیت، گروه اجتماعی یا فرهنگ آنها ضروری است، رشد و کارکرد فرد به میزانی که این نیازها ء یا مسدود میگردند از سلامت برخوردار خواهد بود.

براساس نظریه‌ی SDT، هم انگیزش درونی و هم درونی‌سازی فرایندهای طبیعی‌ای هستند که برای کارکرد بهینه به نیرو نیاز دارند و ی نیازهای بنیادی روانشناختی این نیروها را برای آنها فراهم می‌آورد. مطابق با نظریه‌ی ارزیابی شناختی، نیاز به کفایت و خود پیروی اساس انگیزش درونی را شکل می دهند ـ به این معنی که افراد برای حفظ انگیزش درونی خود نیاز به احساس کفایت و خود پیروی دارند. بر اساس SDT، علاوه بر وم ی این دو نیاز  برای درونی‌سازی نیاز بنیادی سومی هم ـ نیاز به وابستگی ـ برای درونی‌سازی حیاتی است. به طور اختصاصی‌تر، SDT بیان می‌کند که وقتی افراد ی نیاز به وابستگی و کفایت را در ارتباط با یک رفتار تجربه ‌کنند، به درونی‌سازی ارزش و تنظیم آن رفتار متمایل خواهند شد، اما اندازه‌ی ی نیاز به خود پیروی آن چیزی است که تعیین می‌کند که آیا همانند سازی یا یکپارچه‌سازی اتفاق می‌افتد یا فقط درون فکنی. به بیان دیگر، ی نیاز به ارتباط داشتن با دیگران و موثر بودن در دنیای اجتماعی از تمایل افراد برای درونی‌سازی ارزش‌ها و فرایندهای تنظیمی پیرامون دنیای آنها حمایت می‌کند.با این حال، چنین درونی‌سازی ای تضمین نمی‌کند که رفتار حاصل خود پیرو خواهد بود. برای این که ارزش و تنظیم به طور کاملتری درونی‌سازی شود تا به عمل درآوردن بعدی رفتار خود پیرو باشد، لازم است در زمان درونی‌سازی رفتار نیاز به خود پیروی ء شود (گیگن[۱] و دسی، ۲۰۰۵)

دیالکتیک ارگانیسمی

نقطه‌ی شروع برای SDT این موضوع است که انسان‌ها موجودات فعال و ارگانیسم‌های رشد‌گرا[۲] هستند که به طور طبیعی به یکپارچه‌سازی عناصر روانی خود در یک حس یکدست از خود و یکپارچه‌سازی خود در یک ساختار بزرگتر اجتماعی تمایل دارند. به عبارت دیگر SDT می‌گوید که بخشی از طرح انطباقی[۳] ارگانیسم انسان است که به فعالیت‌های مورد علاقه‌ی خود بپردازد، ظرفیت‌ها را به کار بگیرد، ارتباط‌ها را در گروه‌های اجتماعی دنبال کند و تجارب درون روانی[۴] و بین فردی[۵] را در یک واحد بهم پیوسته[۶] یکپارچه سازد (رایان و پاولسون[۷]، ۱۹۹۱).

علاوه بر این دیدگاه ارگانیسمی ـ دیالکتیکی[۸] SDT (دسی و رایان، ۱۹۸۷) فرض می‌کند که این فعالیت‌های طبیعی ارگانیسمی و گرایش‌های درونی یکپارچه‌ای که آنها را هماهنگ می‌سازد به نیروهای بنیادی نیازمند هستند ـ یعنی حمایت‌های فراگیر برای تجربه‌ی کفایت، وابستگی و خود پیروی. همچنین براساس نظریه، فرایندهای طبیعی نظیر انگیزش درونی، یکپارچه‌سازی، تنظیم بیرونی، و حرکت در جهت بهزیستی تنها تا آنجایی به صورت مطلوب عمل می‌کنند که نیروهای بلافاصله حضور دارند یا فرد منابع درونی قابل توجهی برای یافتن یا تولید نیروی لازم، دارد. به میزانی که این فرایندهای ارگانیسمی توسط شرایط نامطلوب به تاخیر می‌افتند ـ به ویژه زمانی که بافت فرد شدیدأ کنترل کننده، چالش انگیز یا طرد کننده است ـ به همان میزان جای خود را به فرایندهای دفاعی یا خود ـ حمایت‌گر[۹] خواهند داد که بدون شک تحت شرایط غیر حمایت‌گر دارای فواید کارکردی هستند. از نمونه‌هایی از این فرایندها می‌توان به مجزا ساختن ساختارهای روانی[۱۰] در مقابل یکپارچه‌سازی آنها، تمایل به کناره‌گیری از دیگران و متمرکز شدن بر خود، و در موارد شدید، غرق شدن در کناره‌گیری روانشناختی یا فعالیت‌های ضد اجتماعی به عنوان انگیزه‌های جبرانی برای نیازهای ء نشده اشاره کرد.

بر این اساس، نیازهای ذاتی روانشناختی به کفایت، وابستگی و خود پیروی به ساختار عمیق روان آدمی مرتبط هستند، چرا که آنها به تمایلات ذاتی و مادام‌العمر[۱۱] انسان‌ها برای دست‌یابی به کارآمدی، ارتباط و پیوند با دیگران اشاره دارند. از این رو وجود شرایط محیطی که ی این نیازهای بنیادی را ـ در موقعیت‌های بلاواسطه‌ی افراد و در تاریخچه‌ی رشد آنها ـ اجازه می‌دهند یک پیش‌بینی کننده‌ی مهم برای پاسخ به این سوال است که آیا افراد سلامت روان و سرزندگی خواهند داشت یا خیر (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

[۱] Gagne

[۲] Growth – oriented organisms.

[۳] .adaptive design.

[۴] .intrapsychic.

[۵] .Interpersonal.

[۶] .Relative unity.

[۷] .Pawelson.

[۸] .Organismic – dialectical.

[۹] .Slf – protective.

 


دانلود پایان نامه روانشناسی درباره نظریه‌ی یکپارچگی ارگانیسمی 

نظریه‌ی یکپارچگی ارگانیسمی

در خرده نظریه‌ی دوم SDT، که با عنوان نظریه‌ی یکپارچگی ارگانیسمی[۱] (OIT) به آن اشاره می‌شود، شکل‌های مختلف انگیزش بیرونی و عوامل بافتی که درونی‌سازی و یکپارچه‌سازی تنظیم[۲] این رفتارها را پیش می‌برند یا مانع می‌شوند، تشریح می‌شود (دسی و رایان، b‌۱۹۸۵).

به طور کلی فرض بر این است که انگیزش بیرونی خود پیرو نیست (دوچارمز، ۱۹۶۸؛ لپر و گرین، ۱۹۷۸؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰).

با این حال، دسی و رایان (۲۰۰۲) پیشنهاد می‌کنند که ممکن است یک فرد در حالت خود پیرو به صورت بیرونی برانگیخته شده باشد و پژوهش‌ها بر روی نظریه‌ی یکپارچگی ارگانیسمی (OIT) فرض می‌کنند در فعالیت‌هایی که توسط سایر افراد مهم، گروه‌های اجتماعی و غیره تایید می‌شوند فرد به صورت درونی برای رفتار برانگیخته نیست با این حال با حسی از خود[۳] رفتار می‌کند.

دانلود مقاله و پایان نامه

میزانی که درونی‌سازی و یکپارچگی اتفاق می‌افتد سطح خود پیروی در رفتار برانگیخته‌ی بیرونی را تعیین می‌کند. OIT درونی‌سازی را در طول یک پیوستار در نظر می‌گیرد. به این ترتیب که هر چه حس خود پیروی بیشتری در انجام یک رویداد یا فعالیت تجربه شود آن رویداد یا فعالیت بیشتر با حسی از خود درونی‌سازی و یکپارچه‌سازی می‌شود (دسی و رایان، ۲۰۰۸).

بر اساس سطح درونی‌سازی یا تنظیم درونی، انگیزش بیرونی به چهار نوع مختلف (تنظیم بیرونی[۴]، تنظیم درون فکنی شده[۵]، تنظیم هویت یافته[۶] و تنظیم یکپارچه[۷]) تقسیم می‌شود (ون‌استینکست و همکاران، ۲۰۰۵).

 

 

نظریه‌ی جهت‌گیری علّی

نظریهی جهتگیری علّی[۸] به نقش تفاوت‌های فردی در جهت‌گیری‌های انگیزشی می‌پردازد. تفاوتهای فردی در جهتگیریهای انگیزشی از طریق تجارب افراد با بافت اجتماعی و منابع درونی رشد یافته به عنوان نتایج این تعاملها شکل مییابند. جهتگیری علّی بر منابع درونی و نقشی که در بافت اجتماعی حاضر بازی میکنند، متمرکز است (دسی و رایان، ۲۰۰۸).

بر اساس این نظریه افراد بر حسب برداشت‌شان از ماهیت علّیت رفتار خود، یا مکان ادراک شدهی علّیت (دوچارمز، ۱۹۶۸؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) از یکدیگر تفاوت پیدا میکنند. این تفاوتها بر حسب سه جهتگیری علّی انگیزشی کلی مشخص میشوند (دسی و رایان، a‌۱۹۸۵؛ والرند، ۱۹۹۷).

این سه نوع جهتگیری انگیزشی عبارتند از: جهتگیری خود پیرو، کنترل شده و غیر شخصی. هر سهی این جهتگیریها در همهی افراد وجود دارند، اما میزانی که هر فرد یکی از آنها را در ضمن بافت‌های اجتماعی تجربه می‌کند متغیر است و این تغییرها نسبتأ ثابت هستند (دسی و رایان، ۲۰۰۲).

جهت‌گیری خود پیرو[۹]، اشاره دارد به تنظیم رفتار خود بر اساس علایق و ارزش‌های تایید شده‌ی شخصی (رایان و دسی، ۲۰۰۰).

جهت‌گیری خود پیرو در افرادی دیده می‌شود که رفتارهای آنان بر حسی از اراده و آگاهی از هدف‌ها و معیارهای شخصی مبتنی است؛ این افراد رفتار خود را به صورت انتخابی آزاد، با آغاز‌گری شخصی و خود تنظیم شده نگاه می‌کنند. آنها فعالانه فرصت‌هایی را جستجو می‌کنند که با ارزش‌ها و علایق شخصی شان همخوان هستند. مشخص شده است که این جهت‌گیری با عزت نفس بالا، خود آگاهی[۱۰]، سطوح بالایی از ارتقای نفس[۱۱] و یکپارچگی شخصیت[۱۲] و دست‌یابی موفق به هدف همراه است (دسی و رایان، a‌۱۹۸۵؛ هادینگس[۱۳] و کنی[۱۴]، ۲۰۰۲ ).

جهت‌گیری کنترل شده[۱۵]، شامل است بر جهت‌گیری به سوی کنترل‌ها و رهنمودهایی که نشان می‌دهند چگونه باید رفتار کرد (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

افراد دارای جهت‌گیری کنترل شده رفتار خود را متاثر از نیروها و درخواست‌های بیرونی یا اام‌های درونی ادراک می‌کنند. این افراد تمایل دارند که از عوامل و رویدادهایی مانند تهدیدها، ضرب‌الاجل‌ها و انتظارات درونی شده درباره‌ی این که چگونه باید” رفتار کنند، پیروی نمایند. جهت‌گیری کنترل شده با نگرانی درباره‌ی عامل‌های بیرونی کنترل (نظیر انتظارات اجتماعی، فشار از جانب دیگران، پاداش‌ها) و بیانات منفی همراه هستند (دسی و رایان، a‌۱۹۸۵).

جهت‌گیری غیر شخصی[۱۶]، اشاره می‌کند به تمرکز بر شاخص‌های ناکارآمدی[۱۷] و رفتار کردن بدون قصد (رایان و دسی،a 2000). افراد دارای جهت‌گیری غیر شخصی اعمال خود را به صورت متاثر از عواملی می‌بینند که کنترل از روی قصد اندکی بر آنها دارند. بر اساس نظریه‌ی راتر (۱۹۶۶) این افراد دارای یک مکان کنترل بیرونی[۱۸] هستند، و اعتقاد دارند که فاقد توانایی یا منابع لازم برای تنظیم شخصی رفتارهای خود می‌باشند تا بتوانند بازده‌های مورد نظر را به نحو اثربخشی به دست بیاورند (سواننس، برزونسکی[۱۹]، ون‌استینکست و بییرس[۲۰]، ۲۰۰۵).

این افراد از طریق فرایند درماندگی آموخته شده[۲۱]” (سلیگمن[۲۲]، ۱۹۷۲، ۱۹۷۵) حس منفعلی از بی‌کفایتی را رشد می‌دهند که آنها را برای تجارب شکست‌آمیز و احساس افسردگی، اضطراب اجتماعی، شرم، عزت نفس پایین، ترس و خصومت آماده می‌سازد (دسی و رایان، ‌a1985).

[۱] Organismic Integration Theory

[۲] regulation

[۳] sence of  self

[۴] external regulation

[۵] introjected regulation

[۶] identified regulation

[۷] integrated regulation

[۸] Causality Orientation Theory

[۹] autonomy orientation

[۱۰] self-awareness

[۱۱] ego-development

[۱۲] personality integration

[۱۳] Hodgins

[۱۴] Knee

[۱۵] control orientation

[۱۶] impersonally orientation

[۱۷] ineffectance

[۱۸] external locus of control

[۱۹] Berzonsky

[۲۰] Beyers

 


نظریه‌ی تعیین‌گری شخصی

 

نظریه‌ی تعیین‌گری شخصی[۱] (SDT) یک نظریه‌ی عمومی از انگیزش آدمی است که به میزانی که رفتار افراد خود تائید شده یا خود تعیین شده است، می‌پردازد (دسی و رایان، ۲۰۰۲). بنیان نظریه بر این اصل استوار است که افراد دارای تمایل ذاتی سازمان یافته‌ای در جهت رشد[۲]، یکپارچه‌سازی خود[۳]، و حل

ناهمسازی‌های روانشناختی هستند (رایان، ۱۹۹۵؛ رایان و دسی، ۲۰۰۰).

SDT اساسأ در دهه‌ی ۱۹۷۰ از بررسی‌های آزمایشی و میدانی انجام شده بر روی اثرات رویدادهای محیطی نظیر پاداش‌ها، جایزه، یا دستورات بر انگیزش درونی رشد پیدا کرد (برای مثال لپر، گرین[۴] و نیسبت[۵]‌، ۱۹۷۳؛ دسی و رایان، ۱۹۸۰؛ همه به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) اما از نیمه‌های دهه‌ی ۱۹۸۰ بود که به صورت رسمی معرفی شد و به عنوان یک نظریه‌ی تجربی محکم مطرح گشت (دسی و رایان، ۲۰۰۸).

در ادامه علاقه به عواملی که انگیزش درونی را تسهیل می‌کنند یا کاهش می‌دهند منجر به بررسی‌های نظری و تجربی رفتار ارادی[۶] به طور کلی‌تر گشت. به صورت اختصاصی یکی از زمینه‌های مورد علاقه در این نظریه مربوط به این پرسش است که افراد چگونه انگیزه‌های بیرونی را درونی‌سازی می‌کنند، یکپارچه می‌سازند و برای این که به طور خود پیرو در فعالیت‌های زندگی روزمره‌ درگیر شوند به خود تنظیمی[۷] رفتارهای خود می‌رسند (دسی و رایان،b ‌۱۹۸۵؛ دسی و رایان، ۲۰۰۰).

در حالی که بیشتر نظریه‌های تاریخی و معاصر انگیزش عمدتأ با انگیزش به عنوان مفهومی واحد برخورد کرده‌اند، به این معنی که بر مقدار کلی انگیزش افراد برای رفتارها یا فعالیت‌های معین متمرکز بوده‌اند، SDT کار خود را با تفاوت گذاشتن میان انواع انگیزش شروع می‌کند. اندیشه‌ی اصلی SDT این است که نوع[۸] یا کیفیت[۹] انگیزش فرد می‌تواند در پیش‌بینی بیشتر پیامدهای مهم نظیر سلامت روانشناختی و بهزیستی، عملکرد اثربخش، حل مسئله‌ی شناختی، و یادگیری عمیق یا مفهومی، نسبت به مقدار کلی انگیزش اهمیت بیشتری داشته باشد (تیلور[۱۰] و نتومانیس[۱۱]، ۲۰۰۷).

در SDT انگیزش[۱۲] به عنوان دلیل زیر بنایی رفتار تعریف میشود. SDT سه نوع مختلف از انگیزش را، که بعد کیفیت انگیزش را نشان میدهند، مطرح میسازد که برحسب سطح تعیینگریشان تغییر میکنند. انگیزش درونی[۱۳] (IM)، که شامل انجام رفتار به خاطر خود آن است. انگیزش بیرونی[۱۴] (EM)، که اشاره دارد به انجام عملی به دلایلی بیرون از خود آن عمل. و، ناانگیختگی[۱۵] (AM)، که به فقدان انگیزش اشاره دارد و زمانی دیده میشود که افراد هیچ وابستگیای[۱۶] میان اعمال خود و پیامدهای آنها مشاهده نمی‌کنند (راتل[۱۷]، گوای، والرند، لاروسه[۱۸] و سنکال[۱۹]، ۲۰۰۷).

هر یک از این انواع انگیزش با توجه به میزان خود پیروی همراه آن از سایر انواع دیگر تفاوت پیدا می‌کند، به این ترتیب که در طول پیوستاری از تعیین‌گری شخصی پایین (نا‌انگیختگی) تا بالا (انگیزش درونی) قرار می‌گیرد (دسی و رایان، ۱۹۸۵).

انگیزش درونی با مشارکت جستن در یک فعالیت به خاطر لذت ذاتی آن سر و کار دارد (رایان و دسی، ۲۰۰۰). انگیزش بیرونی زمانی است که فرد برای به دست آوردن بازده‌هایی که از خود فعالیت جدا هستند در آن درگیر می‌شود (رایان و دسی، ۲۰۰۰).

انواع خاصی از انگیزش بیرونی مشخص شده‌اند که از لحاظ میزان خود پیروی یا تعیین‌گری شخصی، بسته به میزانی که افراد در درونی‌سازی تنظیم بیرونی اولیه‌ی رفتار موفق بوده‌اند، از هم تفاوت پیدا می‌کنند (دسی، رایان، ۱۹۸۵؛ رایان و کانل ۱۹۸۹؛ رایان، کانل و دسی، ۱۹۸۵؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰).

‌رفتار برانگیخته‌ی بیرونی را می‌توان در چهار انگیزه‌ی مشخص از هم متمایز کرد. این انگیزه‌ها شامل تنظیم بیرونی[۲۰]، ” تنظیم درون فکنی شده[۲۱]، تنظیم هویت یافته[۲۲]” و ” تنظیم یکپارچه[۲۳]” است (دسی، رایان، ۱۹۸۵؛ رایان و کانل، ۱۹۸۹؛ رایان، کانل و گرولنیک، ۱۹۹۲؛ به نقل از دسی و رایان ، ۲۰۰۰).

کم خود پیروترین شکل انگیزش بیرونی در تنظیم بیرونی است یعنی زمانی که فرد برای بدست آوردن پاداشهای بیرونی یا برای اجتناب از تنبیه در فعالیتی درگیر می‌شود (دسی و رایان، ۱۹۸۵).

در تنظیم درون فکنی شده افراد به علت فشار درونی، احساس گناه یا ارتقای نفس[۲۴] به یک فعالیت مشغول می‌شوند (رایان و دسی، ۲۰۰۰). تنظیم هویت یافته زمانی دیده می‌شوند که افراد به این دلیل در یک فعالیت شرکت می‌کنند که مشارکت در آن را برای رشد شخصی خود با اهمیت می‌دانند. در این نوع تنظیم از آنجایی که به فعالیت بها داده می‌شود رفتار بواسطه انتخاب انجام می‌گیرد و خود تعیین شده است. تنظیم یکپارچه زمانی رخ می‌دهند که تنظیم هویت یافته به طور کامل با خود[۲۵] تلفیق گشته‌اند و با سایر ارزشها و نیازهای فرد هماهنگ شده‌اند. تحت تنظیم یکپارچه، رفتار نیز بواسطه‌ی انتخاب و به این دلیل انجام می‌گیرد که با سایر جنبه‌های خود نظیر نیازها و ارزش‌های فرد هماهنگ است (ون‌استینکیست، لنز و دسی، ۲۰۰۶).

ناانگیختگی[۲۶] به حالت فقدان هر گونه توجه به درگیری در رفتار مورد نظر اشاره دارد (دسی و رایان، ۱۹۸۵؛ مارکلند[۲۷] و توبین[۲۸]، ۲۰۰۴).

ناانگیختگی به لحاظ مفهومی مشابه مفهوم درماندگی آموخته شده[۲۹]” (آبرامسون[۳۰]، سلیگمن[۳۱] و تیزدل[۳۲]، ۱۹۷۸؛ دسی و رایان، ۲۰۰۰) است، زیرا با احساس کفایت پایین و عدم وجود رابطه بین رفتار و پیامدهای آن همراه است (والرند[۳۳]، ۱۹۹۷).

اصلی‌ترین تمایز در SDT میان انگیزش خود پیرو و انگیزش کنترل شده است. انگیزش خود پیرو[۳۴]، انگیزش درونی و انواعی از انگیزش بیرونی را، که در آنها فرد با ارزش یک فعالیت همانند سازی می‌کند و آن را در حسی از خود[۳۵] یکپارچه[۳۶] می‌سازد، شامل می‌شود. زمانی که افراد دارای انگیزش خود پیرو هستند، اراده یا تایید شخصی را در اعمال خود تجربه می‌کنند. در مقابل،  انگیزش کنترل شده[۳۷]، تنظیم بیرونی، که در آن رفتار فرد تابعی از وابستگی‌های پاداش یا تنبیه است، و تنظیم درون فکنی شده، که در آن تنظیم رفتار تا حدی درونی‌سازی شده و توسط عواملی نظیر دریافت تایید، اجتناب از شرم، عزت نفس مشروط برانگیخته می‌شود، را در بر می‌گیرد. زمانی که افراد کنترل شده هستند، برای این که به نحو معینی فکر، احساس و رفتار کنند، در فشار قرار دارند. هم انگیزش خود پیرو و هم انگیزش کنترل شده رفتار را برمی‌انگیزند و هدایت می‌کنند، لذا در مقابل ناانگیختگی قرار می‌گیرند که به فقدان قصد و انگیزش اشاره می‌کند (تیلور و نتومانیس، ۲۰۰۷).

سپس دسی و رایان (۱۹۹۱، ۱۹۹۵‌) کار اولیه‌ی تفاوت گذاشتن میان انگیزش درونی و بیرونی را گسترش دادند و سه نیاز عمده‌ی درونی را در تعیین‌گری شخصی مطرح ساختند. بر اساس دسی و رایان (۲۰۰۲)، سه نیاز روانشناختی، فرد را برای رفتار آغازگرانه برمی‌انگیزند و سطح تعیین‌گری شخصی فرد را تعیین می‌کنند، این نیازها به باور آنها جهان شمول، ذاتی و روانشناختی هستند که شامل نیاز به کفایت، خود پیروی و وابستگی است. خود پیروی[۳۸] به منبع رفتار خود بودن و به دست آوردن یک همخوانی میان فعالیت و حس یکپارچه‌ی خود اشاره می‌کند. کفایت[۳۹] ناظر است بر نیاز به داشتن تاثیر بر محیط و به دست آوردن بازده‌های مورد نظر، و وابستگی[۴۰] به تمایل به احساس پیوند با افراد ارزشمند از نظر فرد اشاره دارد.

SDT شامل چهار خرده نظریه[۴۱] است (دسی و رایان، ۲۰۰۲). این نظریه‌ها عبارتند از:

نظریهی ارزیابی شناختی

نظریه‌ی ارزیابی شناختی[۴۲] توسط دسی و رایان (b‌۱۹۸۵) برای مشخص ساختن این که چه عواملی در بافت‌های اجتماعی بر انگیزش درونی تاثیر می‌گذارند و در آن تغییر ایجاد می‌کنند ارایه شد. پایه‌های فکری CET، با تمرکز عمده‌ی آنها بر نیاز به کفایت و خود پیروی، با ترکیب مجموعه‌ای از نتایج حاصل از بررسی‌های اولیه‌ی انجام شده بر روی اثرات پاداش‌ها، بازخورد و دیگر رویدادهای بیرونی بر انگیزش درونی شکل یافتند. CET، که به صورت یک خرده  نظریه‌ی تعیین‌گری شخصی در نظر گرفته می‌شود، مدعی است که نیازهای بنیادی روانشناختی به خود پیروی و کفایت عامل‌های عمده در انگیزش درونی هستند و درجه‌ای که عوامل بافتی (پاداش‌ها، تنبیه‌ها، ضرب‌الاجل‌ها، و غیره) بر انگیزش درونی تاثیر می‌گذارند به این بستگی دارد که تا چه اندازه این عوامل از ی نیازهای بنیادی روانشناختی حمایت می‌کنند یا مانع از آنها می‌شوند (رایان و دسی، ۲۰۰۰).

به طور ویژه، نظریه‌ی ارزیابی شناختی (دسی و رایان، ۲۰۰۲) ادراک کفایت و مکان ادراک شده‌ی علّیت را به عنوان دو جنبه‌ی شناختی اصلی رویدادهای بافتی که بر انگیزش درونی تاثیر می‌گذارند، توصیف می‌کنند.

ادراک کفایت[۴۳] ارتباط نیرومندی با نیاز به کفایت دارد. زمانی که در ضمن یک عمل، رویدادهای بافتی بین فردی (مانند پاداش‌ها، ارتباط‌ها، بازخورد) به احساسات کفایت[۴۴] منتهی می‌شوند می‌توانند انگیزش درونی برای آن عمل را افزایش دهند، زیرا آنها ی نیاز بنیادی به کفایت را فراهم می‌آورند. فرایند شناختی دوم، مکان ادراک شده‌ی علّیت[۴۵] (PLOC)‌‌، قویأ تحت تاثیر نیاز به خود پیروی قرار دارد. گفته می‌شود انگیزش درونی زمانی کاهش می‌یابد که یک رویداد بافتی تغییری را بیشتر در جهت یک مکان بیرونی علّیت[۴۶] (E-PLOC) ایجاد ‌کند. در مقابل، زمانی که رویدادی در جهت مکان درونی علیت[۴۷]
(I-PLOC) حرکت می‌کند، انگیزش درونی افزایش می‌یابد (رایان و دسی ، a‌۲۰۰۰).

در ادامه CET (دسی و رایان، ۲۰۰۲) بیان می‌دارد که احساسات کفایت، انگیزش درونی را تنها زمانی افزایش می‌دهد که با حسی از خود پیروی[۴۸] یا، برحسب اصطلاحات اسنادی[۴۹]، با مکان علّیت ادراک شده‌ی درونی[۵۰] (I-PLOC؛ دوچارمز، ۱۹۶۸) همراه باشند. از این رو افراد نه تنها باید کفایت ادراک شده (یا اثربخشی شخصی) را تجربه کنند بلکه باید رفتار خود را خود تعیین شده نیز تجربه کنند تا انگیزش درونی حفظ شود و افزایش یابد. به بیان دیگر، برای داشتن سطح بالایی از انگیزش درونی، افراد هم باید ی نیاز به کفایت را تجربه کنند و هم ی نیاز به خود پیروی را. در این زمینه بیشتر پژوهش‌ها (مانند ایسور و همکاران، ۲۰۰۰؛ کاسر، ۱۹۹۵؛ ویلیام، کاکس، هدبرگ و دسی، ۲۰۰۰؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) بر اثرات شرایط بافتی که از نیاز به کفایت و خود پیروی حمایت می‌کنند یا مانع از آن می‌شوند متمرکز بوده‌اند، اما با این حال تعدادی از پژوهش‌ها نشان داده‌اند که حمایت‌ها می‌تواند، تا حدی، از منابع درونی پایدار افراد، که از احساسات پیشرونده‌ی کفایت و خود پیروی آنها حمایت می‌کنند، ناشی شوند.

CET همچنین میان جنبه‌های کنترل کننده[۵۱] و اطلاعاتی[۵۲] رویدادهای بافتی یا محیط تفاوت قائل می‌شود (دسی و رایان، ۲۰۰۲).

بعد کنترل کننده به عواملی در محیط اجتماعی اشاره دارد که در جهت نتایج معینی به فرد فشار می‌آورند، از این رو یک جابجایی به سمت مکان علیت ادراک شده‌ی بیرونی‌تر ایجاد می‌کنند، در حالی که بعد اطلاعاتی اشاره به رویدادهای اطلاعاتی و ارتباطاتی دارد که به فرد در مورد عملکرد‌ش بازخورد ارایه می‌کنند و در نتیجه نقش مهمی را در تجربه‌ی کفایت به هنگام درگیر شدن در یک فعالیت دارند (دسی و رایان، ۲۰۰۰).

به طور خلاصه، بخش CET از SDT پیشنهاد می‌کند که محیط‌های کلاس درس و خانه می‌توانند با حمایت یا مسدود ساختن نیاز به خود پیروی و کفایت، انگیزش درونی را تسهیل کنند یا مانع از آن شوند. با این حال، لازم است به یاد داشته باشیم که انگیزش درونی تنها برای فعالیت‌هایی اتفاق می‌افتد که علاقه‌ی درونی را برای فرد نگه می‌دارند ـ فعالیت‌هایی که تازگی دارند، چالش انگیز هستند یا دارای ارزش اصیل[۵۳] برای فرد می‌باشند. برای فعالیت‌هایی که چنین ویژگی‌هایی ندارند اصول CET کاربرد ندارند. برای فهم انگیزش برای فعالیت‌هایی که ذاتأ جالب نیستند، لازم است که نگاه عمیق‌تری به ماهیت و پویایی‌های انگیزش بیرونی پرداخته شود (رایان و دسی، a‌۲۰۰۰).

 

[۱] .self – determination theory.

[۲] .growth.

[۳] .integration of the self.

[۴] Greene

[۵] Nisbett

[۶] volitional behavior

[۷] Self – regulation

[۸] type

[۹] quality

[۱۰] Taylor

[۱۱] Ntoumanis

[۱۲] motivation

[۱۳] intrinsic motivation (IM)

[۱۴] extrinsic motivation (EM)

[۱۵] amotivation (AM)

[۱۶] contingencies

[۱۷] Ratelle

[۱۸] Larose

[۱۹] Senecal

[۲۰] external regulation

[۲۱] Introjected regulation

[۲۲] identified regulation

[۲۳] integrated regulation

[۲۴] ego enhancement

[۲۵] self

[۲۶] amotivation

[۲۷] Markland

[۲۸] Tobin

[۲۹] learned helplessness

[۳۰] Abramson

[۳۱] Seligman

[۳۲] Teasdale

[۳۳] Vallerand

[۳۴] Autonomous motivation

[۳۵] sense of self

[۳۶] integration

[۳۷] Controlled motivation

[۳۸] Autonomy

[۳۹] Competence

[۴۰] relatedness

[۴۱] mini-theories

[۴۲] Cognitive Evaluation Theory (CET)

[۴۳] Perception of Competence

[۴۴] feelings of competence

[۴۵] Perceived Locus of Causality

[۴۶] external Perceived locus of causality

[۴۷] Internal Perceived Locus of Causality

[۴۸] sense of autonomy

[۴۹] attributional

[۵۰] Internal Perceived Locus of Causality

[۵۱] controlling

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ساعت مچی خدمات لوله بازکنی فنیکا یادگیری برای کسب و کار تلرن دستگاه پرکن هیچ اندر هیچ باربری سراسری ایران موسسه حقوقی تهران وکیل - قبول انواع وکالت فریضه بی‌همتای مقالات اپلیکیشن